نوشته هایم از شیرینی و تلخی جوشش احساساتم میرویند . لحظه ای با من همراه باشید تا شما را با دنیای احساسات و مفاهیم همراه کنم .
اصالت انسان
سالها و دهه ها و هزاره ها دارند رد میشوند و من هنوز گوشه اتاق قدیمی زیر زباله ها، زیر سیاهی ها و برق نگاه ها و بین صداها ؛ گوشهامو با دستهام و چشمهامو با پاهام پنهان میکنم .
شاید صد سال دیگه که از زیر خاک بیرون بیاورندم هنوز توی همین حالت گیر کرده ام . اصلا از همان ابتدا این چنین بدنیا آمده ام . گمانم درست است که میگوییند انسان در درد زاده شده است . این حالت که مدام به ان بازمیگردم ؛ نشانه ضعف عمیق من است . از اعتراف به آن میترسم . ترس گرچه با دستانم نوشته میشود اما لب هایم هرگز قادر به اعتراف آن نیستند . چه میتوان کرد این گوشه ای از اصل من است .
اصالتی انسانی
مطلبی دیگر از این انتشارات
دلتنگی
مطلبی دیگر از این انتشارات
عکسنوشتههایم...
مطلبی دیگر از این انتشارات
ای آینه سحرآمیز، از من،به من بگو؟!