آتشی است.... مشتاق خاموشی در آغوشت roshanaa@yandex.com
پایه بودیم...
اول قصه، این بود...
بعدش امااااا
پایه بودی رفتیم سر اصل مطلب، بی آغازی و بی پایانی
پایه بودی کار و بارمون شد سفر و کوه و دشت و جنگل و دوچرخه و ..... این جدیدیا آشپزی ???????
پایه بودی درخت زندگی ای کاشتیم که تن و برگش شد چهچهه خونه ی هزارتا وحشی پرنده ی همه جایی!
پایه بودی خورده اعتراضات گاه به گاه مردم سرزمین دل و فکرمون رو، نه با سرکوب، که در کوبا، گفتمان محور و غلتیده در نگاه و لبخند و مهر و بغل حل کردیم.
پایه بودی. پایه بودییییم... اولین حرف حسابیمون نشد تو کافه؛ که شد توی گلستون خیال دامنه ی خرسند کوهی که اسمش بود کله سنگ
پایه بودی با زاد و توشه ای نه چندان دیجیتال، مثل کاشفان دنیاهای موازی، بریم به مکنونات خیالِ این مادر-سیاره دوست داشتنی!
پایه بودی فرش به فرش، کف سنگ های خیابون طبیعت زاده رو با پاهامون وصله کردیم به هم.
پایه بودیم ستاره ها نشستن تو بزم شمردن پیوسته ما دو تا، تو مهتاب آسمون دیزان!
پایه بودیم قله های هیچ کس نرفته رو زدیم به نام خودمون؛ همین قدر ساده همین قدر دلخوشکنک
پایه بودی مثل سرخپوست های مدرن سوار، شیهه کشان پرت شدیم پهن شدیم توی آغوش نرم و ریزه دانه خاک. از بس که زیاد بود سرعت و کلمون رو به آسمون
پایه بودیم ... سوار بر آبی یابوی خیال رفتیم دزدی خاطره های هنوز به دنیا نیومده
پایه بودی؛ یادته؟!
بادبادکمان رفت، تا ببرد دریای آرزوهامان را به دل بخشنده ی آسمان؛
......
ما اما بادبادک های بسیار داریم.
خدا را چه دیدی ریرا!
شایدم ما، خود، تجسم یکی از آرزوهای زمین و دریا و آسمانیم
پایه بودی. پایه بودیم. داریم به هم تبریک میگیم؛ این به افق زمین یک سالِ بی منتهای بی نظیر رو.
پایه تم....
پایه ام باش....
مطلبی دیگر از این انتشارات
آغوش:)
مطلبی دیگر از این انتشارات
من عاشقی کردن بلد نیستم!!!
مطلبی دیگر از این انتشارات
صحبتای خودمونی:)