یک الهامِ شیرین

بخشی از اِلهاماتِ یک شبِ خوب


من نمی‌نویسم!
این خودمہ که قلم دستِش گرفته‌ و بی‌مَ‌ـہابا، جوـهَر رو میـ‌پاشه روۍ دامن سفیدِ کاغذ و لکّہ‌دارِش می‌کنہ تا اون روـهَم، شریـکِ جُرمی کُنہ که هـَردتاشون، اعتقاد دارن به حقیقتِ اشتباه بودنـِش!
وَ این دونـفر، خوب میدونَن که چه تضادّی پنہان شده، پشتِ کلمه‌ی « اشتباه » که حریـصانہ، منتظرِ کَــشف شدنہ!
حالا انتخاب باخودته. اینکه میخوای چطوری زندگیت رو بسازی، با اشتباه‌هایی که توۍ رَج به رجِ آجرهاۍ بناۍ حقیقتِ وجودِت قرار گرفتن!
خودت میدونی! خواستی سکوت کن امّا اگه حرفی برای گفتن داشتی، من مشتاقانہ منتظرِ همسَفر شدن باهات، توی این مسیر پُر از پیـچ و خَم و آدرس‌های گُنگ و ناخوانا هستم! نقشه اش رو، یه چند وقتی که هست گیر آوردم! بابتِ هَزینش هم اصلا غُصّہ نخور. غـِمت نباشه. مایَش یذرّه اعتماده که با قبول کردنِ این سفر، خودبخود خودش پرداخت شده!