اعترافات ممد

https://www.tarafdari.com/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D8%B5%D9%88%D8%AA/613777/%D8%A7%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%A8%DB%8C-%D9%86%D8%B8%DB%8C%D8%B1-twenty-one-pilots-heathens

:آهنگ



× : اتفاقات داخل داستان

+ : حرکت هایی در داستان

*: در زندان

#: اتقاقی که توی بازجویی رخ میده



شروع :


آتیش!!!! : پیرزنه (ببخشید لحن شخصیت ممد هستش)

هی خانم چیه، می خوای روی تو امتحان کنم : من

بچه نکن آتیش می گیری مامانت کو؟ : پیرزنه

اول اینکه بچه !؟. مسخره می کنی !؟ باهات شوخی ندارم ها ! دوم اینکه شما به مامان ما چیکار داری ! : من

ممد بیا بریم ولش کن میریم اون کوچه بقلی : دوستم

×دستم رو گرفت و گفت: بیا بریم×

ول کن بزا ( بزار) ببینیم حرف حساب این خانم چیه : من

نکنین،،چهارشنبه سوری اینها رو دست نگیرین ببرین این ور اون ور خطرناکه : پیرزنه

هی ممد، امیر راس میگه بیا بریم ولش کن : اون یکی دوستم

میگم خفه شین، مگه اینجا مال اینه که نمی زاره مردم برن بیان : من

*موقع نوشتن مکث می کنه بازرس بهش میگه : بنویس. می نویسه*

اینجا آتیش می گیره همه مون میریم هوا نکنین : پیرزنه

+یکی از ترقه ها رو برداشتم خواستم نشونش بدم، بگم خطری نداره، از دستم افتاد+

*دستش رو از رو برگه برداشت و گفت : تموم شد. یازرس گفت : یعنی می خوای باور کنم فقط با یک ترقه بوده! بنویس. نوشت*

+وقتی از دستم افتاد همه رفتن عقب، پیرزنه جیغ زد، همون جا افتاد. ترقه ازش فاصله داشت. وقتی افتاد صدا داد. وحشت کرده بودم!، ولی نخواستم کم بیارم. وقتی به زمین برخورد کرد؛ صداش بیشتر شد، و نور داد. پیرزنه غش کرد. فرار نکردیم موندیم بهش آب قند دادیم، اونجا کوچه مون بود، خونه هامون به هم نزدیک بود. بهوش امد+

×یکی از بچه ها جَوِش گرفت(جوگیر شد)×

هی بچه ها، بیاین بریم اون کوچه؛ انگار ممد سرگرم آب دادن به کبوتر پَر شکسته اشه! (حرف اونه من نگفتم *_*): امیر (همون دوستم)

هوششششششه، ترقه بود ها!، مغزت جا به جا شده!؟درست سخن بگو وگرنه می زنمت خون از دماغت فوران بده : من

*داشت با گریه می نوشت و هی می گفت : آقا تموم شد؛؛؛؛؛بسه دیگه؛؛؛؛ ولم کنید*

+خلاصه پیرزنه رو ول کردیم رفتیم. قرار بود فردا شروع کنیم. اون روز خریده بودیم، داشتیم امتحان می کردیم+

فرداش :

هی کجا بریم : امیر

به نظر من بیاین این کوچه نکنیم : اون دوستم

علی راس میگه؛ من که حوصله اون زنه رو ندارم : یکی دیگه از دوستام

اتفاقاً اینجاس که قشنگ حال می ده : من

بچه ها، اصلا بی خیال همه چی؛ بیاین آتیش کوچکی روشن می کنی.... : بچه همسایه (همیشه دنبالمون میومد)

+امیر حرفش رو قطع کرد+

سوسول جمع، خود شیرین، بیا برو کی ازت نظر خواست : امیر

ولش کن، این همیشه جوله همین جا : من

کولی : علی (اون گفت من نگفتم *_*)

×گریه کرد رفت×

+رفتیم وسط کوچه دیدیم همه بچه محل ها هستن+

سلام ممد خان : بچه های کوچه بقلی

چی اوردین حالا : بچه های کوچه بقلی ( یاد چه برایمان آورده ای مارکو افتادم ?? شامپو سیر .... برایتان آورده ام : | )

بهترین چیز، نگاه : من

وو ممد خان گل کاشته امسال : بچه ها

+یک چند تا هوا کردیم. چند ساعت گذشت، دیدیم پیرزنه امد. هیچی نگفت، داشت رد می شد. بچه ها بزرگترین وسیله رو برداشتن، گفتن :+

هی الان وقتشه اون رو بیارین : بچه های کوچه بقلی

×من شوکه بودم×

هی ممد کار خودته : علی

ول کنین بچه ها ( خیلی آروم گفتم) : من

* ُ *می بینم که ممد خانتون کم اورده : یکی از بچه های کوچه بقلی

خفه شو،،، فَکِت رو می یارم پایین ها ! : امیر

*بازرس دیگه ای امد گفت : تموم نشد. اون یکی هم گفت : نه. اون گفت : برو برادر من هستم. گفت : نه هستم خلاصه چند تا تعارف تیکه پاره کردن. بعد نگاشون افتاد به اون، گفتن : تو بنویس. سرش رو گرفت رو برگه ادامه داد*

هی ممد، چته تو (با لحنی عصبی) : علی

می خواین بکشینش! : من

این تَه نورش اینه که شبیه ی فندک نور بده : یکی از بچه های کوچه ی خودمون

وس (منظورش بس هست) کُنین دیگه؛؛ اتل متل می کنن، خاله شادونه از شما سرعتش بیشتره(عذر می خوام *_*)،، زنه رف (منظورش رفت هست) : داداشم

خداروشکر : من

چی چی بلغور می کنی،، تقصیر خودته : بچه های کوچه بقلی

+نشستن. نزدیک های ساعت ۹ شب بود. زنه برگشت!+

همینه، نگاه، خدا می خواد بهمون حال بده : یکی از بچه های کوچه بقلی

کی می خواد بزنه!؟ ممد که بی عرضه بازی در اورد : یکی از غول هاشون

بده من ×کوبوند تو صورتش× دهنت رو ببند عوضی : داداشم

هی،،،، با تو هم، می خوای بمیری!؟ : من

×جواب نداد×

+برداشت، رفت نزدیک زنه+

سلام حاج خانم! : داداشم

×جوابش نداد. از بغلش رد شد×

+امدم ازش گرفتم، دوباره ازم گرفت، حولم داد پرتش کرد+

*دستش می لرزید. عرق سرد کرده بود(از استرس). گفت : آقا تموم شد. #بازرس دستش رو زد رو میز# گفت : دقیق بنویس چرا هیچیت نشده!. آب دهنش رو قورت داد گفت : پرتم کرد، نزدیک ۴ یا ۵ قدم. گفت : مسخرم می کنی!(خندید) گفت (با فریاد) : آره من فرار کردم داداشم رو ول کردم تقصیر من بود می خواستم همشون رو بکشم از اینکه بهم توهین کرده بودن می خواستم تلافی کنم آرههههههه؛؛ من بودم که از دور پرت کردم. گفت(با عصبانیت) : یک شاهد هم نداری می فهمی. هیچکی اونجا نبوده، هیچکی. همسایه ها تو خونه بودن. شانس اوردین کوچه عریض بوده و همسایه ها خونشون خراب نشده، همتون صدمه دیدین، می فهمممممی!*

●پرونده ی محمدِ .... : ■قتل غیر عمد■ در ازای کشته شدن ۲۰ تا ۳۰ نفر●

"هیجان زود گذر یک شبه! ولی در ازای کشته شدن و صدمه دیدن!؟"

چوب های خیس را درون آتش می نهم، و چوب های خشک را بر روی سینه به درون قلب می خراشم!.


: پایان


ممنون که خوندید :)

حواستون باشه؛ مراقب باشید، امیدوارم چهارشنبه سوری بدون صدمه داشته باشین، بدون وسایل خطرناک و بهتون خوش بگذره در کنار خانواده سالم و سلامت و تندرست.