خرابِ‌بی‌همه‌چیز.

کمی مانده،فقط کمی مانده فرو بپاشم...
نگویید... از وجودش سخن نگویید،از کمالش سخن نگویید که من هرآن ممکن است برفرازش بنشینم و دیگر تمام شود
و هیچ نگویید که دیوانگی خواهم کرد،نامراعاتی خواهم کرد
سکوت را خواهم شکست فریاد سر خواهم داد
بانگی میگشایم تا آن سوی کوه
اگر بگویند و بگویید پس بدانید که این ظاهرْ مُوَقّر ؛ یُغورُ بی باک میشود...
پا میگذارم بر روی نقش این قوّال و رقصی به پا میکنم اندر جهان که دیدگان متحیّر شوند..
و گناه کارخواهم کردُ بر سایه عشق لبخند خواهم زد که رسوایم کردیُ حال بایستی صبر پیشه کنی بر این خرابِ بی همه چیز..
مرا مردابی گند بار آوردی و این است حاصلِ بی باوران...



...
...

«بر او ببخشایید. بر او که از درون متلاشیست.»

فروغ فروخزاد.