سفری به اعماق روان انسان
وحدت و یکپارچگی، کمال، خود کامل، رشد، تعادل و نظم!
لطفا پس از خواندن واژههای مذکور چند ثانیه مکث کنید، این واژهها تداعیگر چه افکار و احساساتی برای شما هستند؟
دارا بودن تعادل و هماهنگی و حرکت در مسیر کمال در راستای کسب یک زندگی معنادار، هرچند هیچگاه به تمامی محقق نمیشود، اما یک گرایش فطری انکارناپذیر در وجود تک تک انسانهاست.
این مقاله با هدف آشنایی شما با آرای کارل گوستاو یونگ -از معروفترین نظریهپردازان حوزهی روانشناسی- نگاشته شده است؛ با یونگ در سفری به اعماق روان انسان همراه باشید!
یونگ مانند فروید، ذهن یا روان انسان را شامل سطوح هشیار و ناهشیار میدانست؛ اما یونگ بر خلاف عقیده فروید، معتقد بود که هر فردی نه تنها به وسیله تجربیات سرکوب شده شخصی( ناهشیار شخصی)، بلکه توسط تجربیات هیجانی خاصی که از نیاکان به او به ارث رسیدهاند، برانگیخته میشود. این تصورات ارثی آنچه را که یونگ ناهشیار جمعی نامید، تشکیل میدهند. ناهشیار جمعی شامل تجارب ارثیای میشود که بهعنوان یک پتانسیل روانی در بین تمام انسانها مشترک هستند و ریشه در گذشتهی نیاکان کل گونهی انسان دارند. بنابراین، محتویات ناهشیار جمعی کم و بیش در افراد همه فرهنگها یکسان بوده و مسئول بسیاری از قصهها، افسانهها و عقاید مذهبی افراد میباشند.
کهنالگوها از عناصر رشدیافته ناهشیار جمعی هستند که بهصورت سمبلها و الگوهای درونی عمل میکنند. این کهنالگوها افکار و احساسات ما را تحت تاثیر قرار میدهند و با هدایت رفتارهایمان، تجربیات و ادراک ما از جهان را شکل میدهند.
در این مقاله به چهار مورد از معروفترین کهنالگوهای یونگ اشاره خواهد شد:
- پرسونا: نقاب اجتماعی
- سایه: قسمت تاریک ناهشیار
- آنیما و آنیموس: جنبهی زنانه و مردانه روان انسان
- خود(self): کاملترین و متعالیترین کهنالگو؛ خود تنها زمانی محقق میشود که بین بخشهای گوناگون و متضاد روان، تعادل حاصل شود.
تحقق کهنالگوی سلف دقیقا همان چیزی است که از آن بهعنوان فردیت یافتن یا فرایند تفرد یاد میشود؛
لازمهی سیدن به فردیت گذر از سه مرحله مهم میباشد که در ادامه به تفصیل به آن پرداخته خواهد شد:
- عزل پرسونا
- مهار سایه
- تحقق آنیما و آنیموس
مرحله یک، عزل پرسونا:
پرسونا به عنوان نماینده اجتماعی فرد عمل میکند و شامل ویژگیها، رفتارها و انتظاراتی است که فرد برای سازگاری با محیط اجتماعی خود به کار میبرد. به زبان ساده، پرسونا همان نقابی است که روزانه و در حین نقشهای مختلفی که بر عهده میگیریم به چهره میزنیم. شاید به این فکر کنید که استفاده از نقابهای روزانه بخش اجتنابناپذیر زندگی یک انسان است و چه مشکلی در این زمینه وجود دارد؛ مشکل از زمانی آغاز میشود که ما آنقدر نقابهای متعددی بر چهره بزنیم که در نهایت خود واقعی و حقیقیمان را در پس این نقابهای رنگارنگ گم کرده و دیگر قادر نباشیم تشخیص دهیم که هویت حقیقی ما چه بوده است! درست اینجاست که عزل پرسونا ضرورت مییابد.
عزل پرسونا به معنای رها کردن نقشها و انتظارات اجتماعی است که ممکن است با ارزشها و باورهای حقیقی فرد همخوانی نداشته باشند؛ اینجاست که فرد میتواند به سمت تحقق هویت واقعی و منحصربهفرد خود حرکت کند و به یک زندگی معنادار و متعادل دست یابد.
مرحله دو، مهار سایه:
سایه، کهنالگوی تیرگی و سرکوبی، بیانگر ویژگیهایی است که افراد دوست ندارند به وجود آنها اعتراف کنند، بلکه میکوشند آنها را از خودشان و دیگران مخفی نگه دارند. سایه گرایشهایی را که از لحاظ اخلاقی ناخوشایند هستند، به علاوهی تعدادی ویژگی مثبت و خلاقی که افراد دوست ندارند با آنها روبرو شوند، در بر دارد. یونگ معتقد بود برای کامل بودن، افراد باید به طور مداوم بکوشند از سایه خودشان باخبر شوند و این کاوش، اولین آزمون شهامت آنهاست.گرفتار شدن در تیرگی درون خویشتن، به منزله تحقق بخشیدن به سایه است؛ متاسفانه اغلب افراد هرگز به وجود سایه پی نمیبرند بلکه فقط با جنبه روشن شخصیتشان همانندسازی میکنند، با این وجود ممکن است تحت تاثیر سایه، دچار شکست وناامیدی شوند.
اولین گام در مهار سایه، شناخت و آگاهی از وجود آن است. فرد باید به جنبههای پنهان خود، مانند ترسها، خشمها و ضعفها، توجه کند و آنها را شناسایی کند. پس از شناخت، فرد باید این جنبهها را بپذیرد. این به معنای پذیرش این واقعیت است که همه انسانها دارای جنبههای مثبت و منفی هستند و این جنبهها بخشی از هویت فردی میباشند؛ در نهایت و در مرحله ادغام سایه، فرد باید سعی کند از انرژی و پتانسیلهای نهفته در سایه، به شیوهای مثبت و سازنده استفاده کند.
مرحله سوم، تحقق آنیما و آنیموس:
یونگ معتقد بود که همه انسانها از لحاظ روانشناختی، دوجنسیتی هستند و از هر دو جنبه مردانگی و زنانگی برخوردارند. جنبه زنانه مرد، آنیما، به عنوان یک کهن الگو، از ناهشیار جمعی سرچشمه میگیرد.
کهن الگوی مردانه در زنان، آنیموس نامیده میشود. در حالیکه آنیما بیانگر خلقها و احساسات غیرمنطقی است، آنیموس نماد تفکر و استدلال میباشد. آنیموس قادر است بر تفکر زن تاثیر بگذارد، با این حال واقعاً به او تعلق ندارد! بلکه به ناهشیار جمعی تعلق دارد و از رویاروییهای زنان پیش از تاریخ با مردان ناشی میشود. یونگ معتقد بود که آنیموس مسئول تفکر و عقاید در زنان است، درست به همان صورتی که آنیما احساسات و خلق را در مردان به وجود میآورد.
به طور خلاصه، تحقق آنیما و آنیموس در نظریه یونگ به معنای شناخت، پذیرش و ادغام جنبههای زنانه و مردانه در شخصیت فرد است؛ با ادغام این جنبهها، فرد میتواند از پتانسیلهای نهفته در آنیما و آنیموس بهرهبرداری کند و با دستیابی به یک شخصیت یکپارچه و متعادل، درنهایت به یک زندگی معنادار دست پیدا کند.
بنا بر مطالبی که ذکر شد، زمانیکه پرسونا عزل شود، فرد بتواند سایه خود را مهار کند و آنیما و آنیموس محقق شوند، در نهایت کهنالگوی سلف که بهعنوان غایت کهنالگوها مطرح میشود، تحقق مییابد. این کهن الگو نمایانگر تلاش فرد برای دستیابی به یکپارچگی درونی است. محقق شدن کهن الگوی سلف به طور معمول در مراحل مختلف زندگی و تحت تأثیر تجربیات و چالشهای خاصی اتفاق میافتد.
در نهایت میتوان گفت سلف یا کهنالگوی خود، به عنوان نماد تمامیت و یکپارچگی شخصیت، به تحقق کمال در زندگی و رشد فردی اشاره دارد. تحقق سلف به فرد کمک میکند تا به شناخت عمیقتری از خود برسد و در سایهی تعادل، به یک زندگی معنادار دست یابد.
از زمانی که صرف مطالعهی این متن کردید سپاسگزارم؛ درصورتیکه نظر یا انتقادی دارید، با اشتیاق شنوای آن هستم.
منابع:
کتاب یونگ، آنتونی استور، ترجمه مهیار علینقی، انتشارات بینشنو؛
کتاب نظریههای شخصیت، فیست، ترجمه یحیی سیدمحمدی، انتشارات روان
مطلبی دیگر از این انتشارات
درد فراق
مطلبی دیگر از این انتشارات
اشتباه خوب من
مطلبی دیگر از این انتشارات
pain....you made me exhausted