شاید درد نوشت جهت خالی شدن.

شنیدین اینکه میگن خودکشی در هرکس منحصر به خودشه واقعا هم همینطوره نوع خودکشی در هرکسی متفاوته یکی دیگه آهنگ گوش نمیده یکی دیگه فیلم نمیبینه یکی دیگه از خودش عکس نمیگیره یکی دیگه به خودش نمیرسه یکی دیگه آرایش نمیکنه یکی دیگه بیرون نمیره یکی دیگه کمتر غذا میخوره یکی دیگه سرکار نمیره یکی دیگه درس نمیخونه یکی مدام با خودش درحال لج و لجبازی کردنه یکی دیگه مثل من ویرگول نمیاد و غم دلشو نمی‌نویسه:)،آره ما آدما هرروز خودکشی های متنوعی رو انجام میدیم و با این کارها خودمون رو نابود میکنیم ما آدما هرروز با همین دوتا دستامون قلبمون رو مچاله میکنیم خونش رو میگیریم و بعد روی طناب آویزون میکنیم ...
این روز ها خیلی دلگیرم مخصوصا از پدرم چون نزاشت تو شرکتی که دوستم بهم معرفی کرد کار کنم حتی خانومه برام وقت مشاور گرفت تا با محیط کار آشنا بشم اما وقتی به پدرم گفتم اجازه نداد دلیل اینکه نزاشت رو واقعا نمیدونم چون ی دخترم؟ چون ی دختر نباید کارکنه؟نباید مستقل باشه؟ این سوال ها مدام توی ذهنم رژه میرن من از دختر بودن از مرجان بودن از قوی بودن از محدود بودن از زندگی از دنیا از آدماش از همه چی متنفرم توی این دنیا جسماً حاظرم اما روحم رو به نابودیه از این همه دل نازک شدنم حالم بهم میخوره چرا طاقت دیدن ی فقیر تو خیابون رو ندارم چقدر دلم برای اون پیرمرد و اون بچه ای که هرروز دستشون رو جلوی این جماعت زنده پرستِ آدم کش دراز میکنن میسوزه چقدر از دیدن آدمایی که از کنار فقیر تو خیابون با اکراه رد میشن بدم میاد،من چی؟ منم جز اینکه بهشون پول بدم کاری از دستم برنمیاد دلم چقد برای اون زنی که کف خیابون بچش بغلش بود و داشت زار زار گریه میکرد می‌سوزه بچش باید پیوند کلیه انجام میداد کاش میزاشتن کارت اهدای عضو بگیرم من که زنده موندنم تا چند سال معلوم نیس حداقل میتونم با اینکار دل چند نفر از مادرای این بچه های فقیررو شاد کنم احساس عذاب وجدان دارم چرا باید من جای نرم و گرم بخوابم اما اون بچه ها کف خیابون از گشنگی از گرما و سرما جون بدن این جمله چقدررر‌ حرف دل منو میگه«شاید ترافیک خیابون برای خیلیامون عذاب الهی باشه اما برای کودک کاری که گل میفروشه نعمته»حالم از این همه بی‌عدالتی بهم میخوره.