واژگان در شرحِ سکوتِ آدم ها، چه قدر اندک و چه مایه بی بضاعت اند.《محمود دولت آبادی》
قلبمو کشتم...
از چی بنویسم؟
تو بگو
خسته از همه جاو همه کس .
دلم؟!
اونم خرابه ؛ حالش خوب نیست
چندوقیته که کماست
دکتر جوابش کرده.
بیچاره دق کرده ،
پشتش کلی قصه بافتن ، میگن عاشق شده
ولی بیچاره اهل عاشق شدن نبود
هم نوعهاش رو مسخره میکرد، که چقدر زود خودشون رو میفروشن
این آخرا دیگه بریده بود،
زود به زود میشکست ،
قهر میکرد
و
مدام جیغ میکشید .
تفلک قلبم، چه دردا که نکشید
بعدش...
نمیتونم دست رو دست بزارم ،
نمیتونم خودمو گول بزنم
که
خودش مقصر بود،
البته تقصیر خودشم بود
؛
زیادی مهربون بود،
زیادی خودشو به خاطر دردو غم مردم
میسوزوند.
ولی اونا چی؟
پاهای نجسشون رو
...
روی قلبم... گذاشتن،
قل...قلب عزیزم و
لگد مالی کردن؛
یک بار نه،
دو بار نه
...
میکشمشون.
همشون رو
میکشم ،
قلبشونو آتیش میزنم
؛
جوری که جلزو ولرزش
تو گوشم حکم
صدای تپیدن قلبم باشه:)
منم دیگه ،ژینا
دختری که سکوت میکنه
ولی
وای به حال کسی که سکوتشو
بشکنه...
.
خسته شدم،
اون از قلبم که گوشهء بیمارستان افتاده و
اونم از مخم که دیگه نمیکِشه.
مغزم پر دوده،
شاید چون همهء
افکار
و خوشیامو سوزوندم.
دکترم بهم گفت:
باید چند وقتیو
بدون قلب
سپری کنی.
حال دلت وخیمه ، باید بیمارستان بمونه و
حتی اگه مرخص بشه ،
...نباید نزدیک شما بمونه،
براش بده.
ولی هنوز هیچی معلوم نیست،
ممکنه تا همیشه
بدون قلب بمونی.)
چه بهتر،
اصلا چه خوب که
دیگه قلبی نیست که
بسوزه، برنجه، بشکنه
و...
حداقل دیگه پیش آدمای
بدون قلب
غریب نیستم .
میخندم،
شادم،
میرقصمو...
نمیدونم ، شاید بدون قلب نشه این همه
شاد بود:(
ولی
من الان بدون قلبم
،
سخته، ولی حداقل دیگه
زجر نمیکشم،
عذاب وجدان ندارم،
میتونم با خیال راحت
قلب آدما رو بسوزونم.
(امشب قرار ملاقات دارم،میرم و دستگاه تنفس رو در میارم و میکشمش)
آنڪـہ مـے خندد غمش بـے انتهاست..!🖤
Zhina.G...
مطلبی دیگر از این انتشارات
تابستانی به رنگ خردلی
مطلبی دیگر از این انتشارات
اصطکاک دوستداشتنی کاغذ
مطلبی دیگر از این انتشارات
وقتی «نیستی» به «هستی» راه یافت...