Zhina واژگان در شرحِ سکوتِ آدم ها، چه قدر اندک و چه مایه بی بضاعت اند.《محمود دولت آبادی》 پستهای Zhina در انتشارات پناهگاه نویسندگان سایر پستها در ویرگول Zhina در پناهگاه نویسندگان ۱ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه در بیست و چهار مرداد زیر آفتاب داغ میبوسمت باران نبود ، آفتاب بود . زمسنان نبود ، تابستان بود . چتر نبود ،دستان س... Zhina در پناهگاه نویسندگان ۱ ماه پیش - خواندن ۵ دقیقه عشق خیالی من کودکیمان را با هم بودیم . من جزء او با هیچ کس دیگری دوست نشدم، من حتی... Zhina در پناهگاه نویسندگان ۲ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه قلبمو کشتم... آن کس که مرا کشت، بداند که برایم کشتنش کاری نداردZH. Zhina در پناهگاه نویسندگان ۲ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه هیز گِر ژینا... I told you i was sad:(صدایم زدند: ژیناااا...) اما ژینایی نبود که جواب... Zhina در پناهگاه نویسندگان ۲ ماه پیش - خواندن ۸ دقیقه ادامه(میخواهم بمیرم) دنیا زیباست ، اما اگر بدانیم چگونه زندگی کنیم :) Zhina در پناهگاه نویسندگان ۲ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه "می خواهم بمیرم" ساعت یک و بیست و هشت دقیقه شب بود ، نمیدانم از چه ساعتی اما آنقدر گریه... Zhina در پناهگاه نویسندگان ۲ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه دقیقا مثل مادرش از شدت گریه کردن صورتش قرمز شده بود و به سکسکه افتاده بود .نمی توانست...
Zhina در پناهگاه نویسندگان ۱ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه در بیست و چهار مرداد زیر آفتاب داغ میبوسمت باران نبود ، آفتاب بود . زمسنان نبود ، تابستان بود . چتر نبود ،دستان س...
Zhina در پناهگاه نویسندگان ۱ ماه پیش - خواندن ۵ دقیقه عشق خیالی من کودکیمان را با هم بودیم . من جزء او با هیچ کس دیگری دوست نشدم، من حتی...
Zhina در پناهگاه نویسندگان ۲ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه قلبمو کشتم... آن کس که مرا کشت، بداند که برایم کشتنش کاری نداردZH.
Zhina در پناهگاه نویسندگان ۲ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه هیز گِر ژینا... I told you i was sad:(صدایم زدند: ژیناااا...) اما ژینایی نبود که جواب...
Zhina در پناهگاه نویسندگان ۲ ماه پیش - خواندن ۸ دقیقه ادامه(میخواهم بمیرم) دنیا زیباست ، اما اگر بدانیم چگونه زندگی کنیم :)
Zhina در پناهگاه نویسندگان ۲ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه "می خواهم بمیرم" ساعت یک و بیست و هشت دقیقه شب بود ، نمیدانم از چه ساعتی اما آنقدر گریه...
Zhina در پناهگاه نویسندگان ۲ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه دقیقا مثل مادرش از شدت گریه کردن صورتش قرمز شده بود و به سکسکه افتاده بود .نمی توانست...