نقاش آینه ها? من نقاش آینه هام . حقیقت ها رو میکشم و مینوسم ... یه نقاش خیال باف ؛ یه قاصدک که دوست داره همیشه آزاد و تنها باشه ... پستهای نقاش آینه ها? در انتشارات پناهگاه نویسندگان سایر پستها در ویرگول نقاش آینه ها? در پناهگاه نویسندگان ۳ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه در بیست و چهار مرداد زیر آفتاب داغ میبوسمت باران نبود ، آفتاب بود . زمسنان نبود ، تابستان بود . چتر نبود ،دستان س... نقاش آینه ها? در پناهگاه نویسندگان ۴ ماه پیش - خواندن ۵ دقیقه عشق خیالی من کودکیمان را با هم بودیم . من جزء او با هیچ کس دیگری دوست نشدم، من حتی... نقاش آینه ها? در پناهگاه نویسندگان ۴ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه قلبمو کشتم... آن کس که مرا کشت، بداند که برایم کشتنش کاری نداردZH. نقاش آینه ها? در پناهگاه نویسندگان ۴ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه هیز گِر ژینا... I told you i was sad:(صدایم زدند: ژیناااا...) اما ژینایی نبود که جواب... نقاش آینه ها? در پناهگاه نویسندگان ۴ ماه پیش - خواندن ۸ دقیقه ادامه(میخواهم بمیرم) دنیا زیباست ، اما اگر بدانیم چگونه زندگی کنیم :) نقاش آینه ها? در پناهگاه نویسندگان ۴ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه "می خواهم بمیرم" ساعت یک و بیست و هشت دقیقه شب بود ، نمیدانم از چه ساعتی اما آنقدر گریه... نقاش آینه ها? در پناهگاه نویسندگان ۴ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه دقیقا مثل مادرش از شدت گریه کردن صورتش قرمز شده بود و به سکسکه افتاده بود .نمی توانست...
نقاش آینه ها? در پناهگاه نویسندگان ۳ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه در بیست و چهار مرداد زیر آفتاب داغ میبوسمت باران نبود ، آفتاب بود . زمسنان نبود ، تابستان بود . چتر نبود ،دستان س...
نقاش آینه ها? در پناهگاه نویسندگان ۴ ماه پیش - خواندن ۵ دقیقه عشق خیالی من کودکیمان را با هم بودیم . من جزء او با هیچ کس دیگری دوست نشدم، من حتی...
نقاش آینه ها? در پناهگاه نویسندگان ۴ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه قلبمو کشتم... آن کس که مرا کشت، بداند که برایم کشتنش کاری نداردZH.
نقاش آینه ها? در پناهگاه نویسندگان ۴ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه هیز گِر ژینا... I told you i was sad:(صدایم زدند: ژیناااا...) اما ژینایی نبود که جواب...
نقاش آینه ها? در پناهگاه نویسندگان ۴ ماه پیش - خواندن ۸ دقیقه ادامه(میخواهم بمیرم) دنیا زیباست ، اما اگر بدانیم چگونه زندگی کنیم :)
نقاش آینه ها? در پناهگاه نویسندگان ۴ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه "می خواهم بمیرم" ساعت یک و بیست و هشت دقیقه شب بود ، نمیدانم از چه ساعتی اما آنقدر گریه...
نقاش آینه ها? در پناهگاه نویسندگان ۴ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه دقیقا مثل مادرش از شدت گریه کردن صورتش قرمز شده بود و به سکسکه افتاده بود .نمی توانست...