علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
آیا آمریکا قطب علمی جهان است؟
یکی از باورهای رایج عمومی این است که آمریکا بزرگترین قطب علمی جهان است و دانشگاه های آمریکایی بزرگترین و معتبرترین و پیشرفته ترین و قوی ترین و بالاترین مراکز علمی در جهان هستند.
اما آمار این را نمی گوید.
نشریه فوربز دو سال پیش گزارشی منتشر نمود که تصویر واقعی وضعیت علم و تکنولوژی در جهان را منعکس می کرد.
مساله این نیست که آیا کالج ها و دانشگاه های ما دانشجویان و دکتراهای علوم کامپیوتر و مهندسی و علوم فیزیک را پرورش می دهند یا خیر. بلکه مساله این است که آیا مقدار کافی از این دانش آموختگان آمریکایی هستند؟ در واقع، بسیاری از این دپارتمانها در موسسات آموزش عالیِ پیشروِ ما، اگر قرار بود تنها به پشتوانه دانشجویان آمریکایی فعالیت کنند، احتمالا تا به حال درشان تخته شده بود.
دهه هاست متخصصین از این مساله شکایت دارند که آمریکاییها در رشته های فنی و مهندسی و ریاضیات استعداد کافی از خود نشان نمی دهند. اما روندهای غالب در آموزش عالی ما نشان می دهد ایالات متحده به سرعت به سمت بحرانی بی سابقه در رشته های فنی و مهندسی و ریاضیات حرکت می کند -- بحرانی که بطور سیستماتیک به نفع کشورها و شرکت های خارجی است، و به ضرر ما.
همین گزارش ذکر می کند که چین در سال 2016 تعداد 4.7 میلیون نفر فارغ التحصیل رشته های فنی و مهندسی داشته، و هند در 2017 تعداد 2.6 میلیون نفر. رتبه سوم متعلق به ایالات متحده است که 568 هزار نفر فارغ التحصیل داشته. به این ترتیب چین به ازای هر 293 نفر یک فارغ التحصیل فنی و مهندسی دارد، هند به ازای هر 516 نفر، و آمریکا به ازای هر 573 نفر از جمعیت خود.
و می دانیم که چین بطور متوسط هر هفته یک دانشگاه جدید راه اندازی کرده است.
همچنین جالب است که حدود 62% از کل دانشجویان خارجی در آمریکا، در رشته های فنی و مهندسی تحصیل می کردند. و از اینها حدود 70% دانشجویان چینی و هندی بوده اند.
همچنین بر اساس گزارش بی طرفانه بنیاد ملی برای سیاست های آمریکا، در سال 2017 دانشجویان خارجی 81% از دانشجویان کارشناسی ارشد و دکترای رشته های مهندسی برق را در آمریکا تشکیل می دادند. دانشجویان خارجی سه چهارم از دانش جویان کارشناسی ارشد و دکترا در رشته های مهندسی صنایع را تشکیل می دادند؛ 62% در مهندسی مکانیک؛ 55% یا بیش از نیمی از دانش آموزان رشته های مهندسی مواد و متالورژی هم خارجی بودند.
در رشته علوم کامپیوتر که حساس ترین رشته در استراتژی های بلند مدت آمریکا است، در حوزه های هوش مصنوعی و سایبری، دانشجویان آمریکایی تنها 21% از کل دانشجویان دانشگاه های آمریکا را تشکیل داده اند.
به عبارت دیگر، همان رتبه سوم که بر پایه 568 هزار نفر فارغ التحصیل است هم عمدتا دانشجویان خارجی هستند، و بخش اعظم اینها پس از فارغ التحصیلی به کشور مبدا باز می گردند تا در مشاغل صنعتی مشغول به کار شوند.
فوربز یادآوری می کند که حدود شصت سال پیش هم آمریکا از نظر علمی از رقیب خود که اتحاد شوروی بود عقب مانده بود. اما پس از اینکه شوروی ماهواره اسپوتنیک را با موفقیت به فضا پرتاب نمود، آمریکا ناگهان از خواب غفلت بیدار شد و گسترش و توسعه آموزش علمی در سطح ملی را در دستور کار قرار داد، و نتیجه این شد که پس از مدتی در مسابقه فضایی آمریکا موفق شد اولین انسانها را به کره ماه بفرستد. فوربز پیش بینی می کند وضعیت مشابهی به زودی اتفاق خواهد افتاد و زمانی که سیاستمداران آمریکایی متوجه شوند تا چه میزان از رقبا عقب افتاده اند، مجددا نهضتی ملی برای ارتقای سطح علمی و فنی آمریکا شکل خواهد گرفت.
زهی خیال باطل!
از حالا می توان با قطعیت پیش بینی کرد هرگز چنین نهضتی در آمریکا شکل نخواهد گرفت و رتبه و توان علمی آمریکاییان روز به روز بیشتر افول خواهد نمود. اما چرا؟
همانطور که پیشتر نوشتیم، از پایان دهه 1970 به اینسو آمریکا و بطور کلی جوامع غربی وارد فاز جدیدی شدند. دوران ملی گرایی پایان یافت، و هر چه بیشتر به زمان حال نزدیک می شویم، کیفیت جوامع غربی و آمریکا کمتر و کمتر در قالب دولت - ملت می گنجد. این دوران را دوران جهانی سازی یا نولیبرالیسم می نامند.
در نولیبرالیسم دیگر چیزی به نام ارزشهای ملی و منافع ملی معنا و مفهوم ندارد. همه چیز توسط شرکت ها و کمپانی های عظیم و چند ملیتی تعیین می شود. این شرکت ها لزومی نمی بینند برای گسترش سطح علمی مردم آمریکا سرمایه گذاری کنند. همچنین تمایلی ندارند دولت هم در این زمینه سرمایه گذاری کند، چون در اینصورت هزینه ها نهایتا بصورت مالیات بیشتر از همین شرکت ها و کمپانی ها باید اخذ گردد. بطور تاریخی هم مشخص شده که وقتی کارگران آمریکایی از نظر سطح تخصص و دانش فنی نوعی انحصار در سطح جهانی داشتند، قدرت چانه زنی آنها هم در مقابل صنایع و سرمایه داران آمریکایی بالا بود.
پس چه دلیلی دارد هیات حاکمه کنونی آمریکا با احیای این وضعیت مجددا خودش را به دردسر بیاندازد؟
در عوض، نولیبرالیسم تمایل دارد نیروی کار متخصص را از طریق مهاجرت تامین کند. به این ترتیب اولا نیازی به هزینه های اضافی برای پرورش استعدادهای آمریکایی ندارد؛ چون کشورهای دیگر هزینه پرورش استعدادهای خود را می دهند و نهایتا خیلی ساده نیروی کار متخصص از طریق مهاجرت جذب می شود.
ثانیا، مهاجرین هم سر به زیرتر هستند و هم انگیزه بیشتری برای اثبات توانایی ها و وفاداری خود به ارزشهای جامعه مقصد دارند.
ثالثا، شهروندان محلی را نمی شود از کشور بیرون کرد، اما مهاجرین را می توان در صورت لزوم عذرشان را خواست.
رابعا، مهاجران معمولا سطح توقع پایینتری دارند و همین که موفق به مهاجرت شده اند را نوعی پیشرفت تلقی می کنند.
خامسا، تعداد نیروی کار متقاضی مهاجرت همیشه بیش از نیروی کار داخلی است که ظرفیت تبدیل شدن به نیروی متخصص را دارد. لذا با افزایش لشکر نیروی کار از سطح ملی به سطح جهانی، رقابت میان این تعداد کثیر از نیروهای متخصص موجب کاهش سطح دستمزد و نتیجتا افزایش نرخ سود می شود.
و سادسا، برخی تخصص های مورد نیاز به قدری خاص هستند که تربیت آنها در داخل و در سطح ملی بسیار پرهزینه تر از سود آنها خواهد بود. لذا استفاده از مدل تامین نیروی کار از طریق مهاجرت در سطح جهانی برای کمپانی های بزرگ اهمیت استراتژیک در عرصه رقابت های صنعتی پیدا می کند.
مدل جذب دانشجویان خارجی هم در راستای سیاست مهاجرپذیری است. این دانشجویان دو دسته هستند. یک عده استعدادهای نخبه که از سراسر جهان شناسایی شده و در این مراکز آموزشی غربی گردآوری شده و برای خدمت به صنایع و کمپانی های غربی آموزش داده می شوند. و دسته دیگر افرادی هستند که استعداد خاصی ندارند، اما به منابع مالی در کشورهای خود دسترسی دارند و این دسته دوم با شهریه های کلان و برای درآمدزایی جذب می شوند.
و البته نکته اصلی دقیقا همینجاست که در طول زمان و با گسترش نولیبرالیسم، فرایند صنعت زدایی در آمریکا و بسیاری دیگر از جوامع غربی تا جایی پیش رفته که دانشجویان خارجی (بخصوص چینی ها) بعد از فارغ التحصیلی ترجیح می دهند به کشور مبدا باز گردند. ولی این به دلیل ناتوانی کمپانی های غربی در جذب آنهاست، و نه وطن پرستی دانشجویان مهاجر.
شصت سال پیش وقتی نهضت علمی در آمریکا در راستای رقابت فضایی با شوروی شکل گرفت، جامعه و نظام آمریکا قالب دولت - ملت را داشت. صنایع و سرمایه داران آمریکایی با دولت آمریکا در جهت گسترش توان علمی و صنعتی و نظامی از طریق سرمایه گذاری در نظام آموزش عمومی آمریکا همسو بودند. اما امروز، همانطور که در بالا اشاره شد، سرمایه داران آمریکایی تمایلی به سرمایه گذاری برای ارتقای کیفیت آموزش و زندگی طبقه کارگر آمریکا ندارند.
شصت سال پیش مهاجرت از جوامع جهان سوم به آمریکا و دیگر جوامع متروپل تقریبا غیرممکن بود. اما امروز می بینیم وقتی ترامپ دستور توقف ورود مهاجران غیرقانونی را داد، دموکراتها دادشان به هوا رفت که این نژادپرستی است!! و زمانی که ترامپ از جمله برنامه ها و اولویتهای دور دوم ریاست جمهوری خود از فرستادن انسان به کره مریخ و ایجاد پایگاه فضایی در کره ماه نام برد، دموکراتها زبان به ناسزا و تمسخر باز کردند که اینها اولویت ما نیست!
و البته که نیست. اولویت ترویج همجنس بازی و فمینیسم و مهاجر پذیری است. اولویت نابود کردن عزت نفس انسانها است. اولویت نابود کردن حس وطن پرستی و ملی گرایی در تمام جهان است، تا وطن فروشی و خوش خدمتی به بنیادهای حمایت از دموکراسی که توسط میلیاردرهای آمریکایی اداره می شوند تبدیل به ارزش شود. اولویت نابودی ارکان هویت ملی است، تا آمریکای در حال افول را همچنان یگانه قطب علمی و اقتصادی و صنعتی و نظامی و فرهنگی و فکری در جهان ببینیم.
بنابراین به قطع یقین می توان گفت در جهان سرمایه داری نولیبرال تعداد آمریکاییهای دکتر و مهندس روز به روز کاهش یافته و دکتر و مهندس های چینی و هندی و غیره روز به روز بیشتر خواهند شد.
پروفسور میچیو کاکو یکی از فیزیکدانان معروف آمریکایی است (که البته خودش هم ژاپنی تبار است، اما از آن دسته ژاپنی تبارهای نسل دومی که هویت خود را باخته و آمریکایی شده اند). او معتقد است «آمریکا بدترین سیستم آموزشی شناخته شده برای دانشمندان را دارد». به نظر این فیزیکدان برجسته، اگر قرار بود به امید فارغ التحصیلان آمریکایی بنشینند، جامعه علمی و اقتصاد تکنولوژی مدتها پیش ریشه کن شده بود. او می گوید «گوگل و دره سیلیکون را فراموش کنید، اصلا دره سیلیکونی نمی توانست وجود داشته باشد». کاکو معتقد است سلاح سرّی آمریکا همان مهاجرت است.
در فارسی مثلی داریم که می گوید «همسایه ها یاری کنید تا ما شوهر داری کنیم». حکایت جامعه علمی و فنی آمریکا هم همین است. تمام جهان باید یاری کنند تا آمریکا بهترین نیروهای متخصص را در اختیار داشته باشد!
و اینجا تازه می رسیم به این باور ساده لوحانه خودمان که تصور می کنیم آمریکا بزرگترین قطب علمی جهان است! اتفاقا تا زمانی که ما در این توهم به سر می بریم آمریکاییها هم می توانند با اعضای شریف ما دامادی کنند.
جناب آقای پروفسور و دانشمند فیزیکدان برجسته آمریکایی، ما که خیلی وقت است می دانیم نظام آموزشی آمریکا یکی از فشل ترینها در کل جهان است. شما این را به آن دسته از هموطنان ما بگو که دار و ندارشان را هزینه می کنند برای اینکه فرزندانشان بروند در آمریکا بزرگ شوند و تحصیل کنند.
گذشت آن زمانی که آمریکا ابرقدرت بود. به قول معروف، آن ممه را لولو برد و خورد! آمریکایی که از ابتدا هم سابقه تمدن مستقل را نداشت، پروژه ملت سازی را چهل سال پیش رها کرد و وارد یک نظم اجتماعی آزمایشی شد که هرگز در طول تاریخ بشریت سابقه ای نداشته. و این نظم اجتماعی از آزمایش تاریخ موفق بیرون نیامده، چون چهل سال نشده تلنگش در رفته و می بینیم که امروز چطور جامعه آمریکا واگرا شده.
حالا ما به اعتبار فیلم های هالیوود و رسانه های وابسته به دستگاه های امنیتی غربی و اپوزیسیون وطن فروش هویت باخته خارج نشین و داخل نشین، خودمان را به این کشتی در حال غرق شدن زنجیر کرده ایم.
گاه چو کشتی بَرَدم بر سر دریا به سفر
گاه مرا لنگ کند بندد بر لنگر خود
گاه مرا آب کند از پی پاکی طلبان
گاه مرا خار کند در ره بداختر خود
هَشت بهشت ابدی منظر آن شاه نشد
تا چه خوش است این دل من کو کندش منظر خود
من به شهادت نشدم مؤمن آن شاهد جان
مؤمنش آن گاه شدم که بشدم کافر خود
چقدر باید ذلت بکشیم تا بالاخره دست از دین آمریکا پرستی برداریم؟ آمریکا پرستان عزیز، خدای شما مُرده!
مطلبی دیگر از این انتشارات
رزرو هتل برای سفارت ایتالیا با رسول تراول
مطلبی دیگر از این انتشارات
مهاجرت رانندگان پایه یک به انگلستان
مطلبی دیگر از این انتشارات
اخذ پذیرش دکترا در اروپا - سیر تا پیاز