زن،در صورت تاریخ این سرزمین همیشه غایب و در سیرت تاریخ اما قصه اش علی حده است!...
"انسان بودن"

انسان بودن چه وظیفه سهمگینی است!
به قول احمد شاملو:
«انسان زاده شدن تجسد وظیفه بود!توان دوست داشتن و دوست داشته شدن،توان شنفتن،توان دیدن و گفتن،توان اندُهگین وشادمان شدن،توان خندیدن به وسعت دل،توان گریستن از سویدای جان،توان گردن به غرور برافراشتن در ارتفاع شکوهناک فروتنی،توان جلیل به دوش بردن بار امانت وتوان غمناک تحمل تنهایی!
تنهایی،تنهایی،تنهایی عریان!...
انسان دشواری وظیفه است!...»
آری!این روزها "انسان" را باید در تالار خاموش کهکشان های بی خورشید جست و جو کرد!...
انگار تبعید شده ایم به سرزمینی که گم میکنی احساساتت را در بین شاخ و برگ های افکارش !...
با این حال ؛غمگین مباش ،روزی خورشید دل تو نیز از پشت کوه های سرزمین سرد تبعیدی بیرون می اید و نجاتت میدهد از ظلمت این تنهایی!..
فارغ از خوف و غم و وسواس باش
پخته مثل سنگ شو الماس باش!
دلنوشته
22/1/1401
"نرگس شیخی"
مطلبی دیگر از این انتشارات
این گونه دوستت دارم
مطلبی دیگر از این انتشارات
واقعیت وجود بی حسی
مطلبی دیگر از این انتشارات
عزیزم لطفا بخند :)