I am talking to you to express my existence with words, maybe this is my liberation. پیج نقاشی هام: feelnafis@
تنفرِ هزارم.
به جهان های نور بگویید که مغزم آتش گرفته است.
دیگر خبری از آش نذری یا قیمه در خیمه ی سیاه نیست.
باید دور شد از این کثافت بازار.
اینجا همه در هم لولیده و از مرگِ غیرِ رویایی ، فرار میکنند.
باید گریست.
نه صبر کنید،
انقدر گریستند که ما در ونیز های بارانی، شناگرانِ غرق شده ایم.
اینجا همه ی نقاب ها سه لایه اند.
شعار، دروغ و افسوس.
اما نامِ این منقار های آهنی که گردنمان را می خراشد چیست؟
ترس؟
نمی دانم.
ساعت سه و نیم نصفه شب در شهر دور افتاده ی هشتگرد.
صدای گربه های گرسنه و عشق بازی درون سطل زباله.
روی دیوار خانه ی چروکیده نوشته اند:
چشم هایم می سوزد و دست هایم می نویسد.
اینجا جسد ها داغ داغ تکان میخورند.
شاید زمین لرزه های دروغین تکانشان می دهد.
اینجا آزادی در نگاهِ من،
ماه در لبخندِ نوزاد،
و شعر بر لب های شاعر، خشک می شود.
باید به گذشته ها سفر کرد تا نور به قلب هایمان ، کمی مهربانی هدیه کند.
نفیسه خطیب پور
مطلبی دیگر از این انتشارات
تكه هايي بي جان
مطلبی دیگر از این انتشارات
مَرا بخوان...
مطلبی دیگر از این انتشارات
حسی که من دارم ?