35.699738,51.338060 ( برای آزادی) پیج نقاشی هام: @roots.ofme
تنفرِ هزارم.

به جهان های نور بگویید که مغزم آتش گرفته است.
دیگر خبری از آش نذری یا قیمه در خیمه ی سیاه نیست.
باید دور شد از این کثافت بازار.
اینجا همه در هم لولیده و از مرگِ غیرِ رویایی ، فرار میکنند.
باید گریست.
نه صبر کنید،
انقدر گریستند که ما در ونیز های بارانی، شناگرانِ غرق شده ایم.
اینجا همه ی نقاب ها سه لایه اند.
شعار، دروغ و افسوس.
اما نامِ این منقار های آهنی که گردنمان را می خراشد چیست؟
ترس؟
نمی دانم.
ساعت سه و نیم نصفه شب در شهر دور افتاده ی هشتگرد.
صدای گربه های گرسنه و عشق بازی درون سطل زباله.
روی دیوار خانه ی چروکیده نوشته اند:
چشم هایم می سوزد و دست هایم می نویسد.
اینجا جسد ها داغ داغ تکان میخورند.
شاید زمین لرزه های دروغین تکانشان می دهد.
اینجا آزادی در نگاهِ من،
ماه در لبخندِ نوزاد،
و شعر بر لب های شاعر، خشک می شود.
باید به گذشته ها سفر کرد تا نور به قلب هایمان ، کمی مهربانی هدیه کند.
نفیسه خطیب پور
مطلبی دیگر از این انتشارات
در ایران دختر بودن:)
مطلبی دیگر از این انتشارات
در رویای آن روز، ما زیر شکوفه های گیلاس قدم زدیم...
مطلبی دیگر از این انتشارات
#در_باب_تنهایی