تکه‌های گمشده

با آخرین قطره‌های خودنویسم برایت می‌نویسم
از تکه‌های گمشده‌ی وجودم
از حال و احوالم
که مانند نابینایی روی زمین نشسته و دستم را برای یافتنِ شکسته‌های وجودم می‌کشم
خون چکه می‌کند از روحم
دستم را روی زخم‌هایم می‌فشارم اما خون می‌رود و می‌رود
نایی برای ایستادن ندارم اما نفس‌هایم چیز دیگری می‌گویند
با آخرین تلاش‌هایشان می‌خواهند مرا وصله به دنیا کنند
امیدوار به یافتن گمشده‌ها و بازگردان‌شان به جایی که باید
معلوم نیست این پازل چه زمان تکمیل و تصویرش حیرت را به نمایش درآورد
تنها چیزی که دیده می‌شود، خلا و پوچی‌ست میانِ تکه به تکه‌ی آن
#پریسا_اسدی
#شب_نوشت