درباره‌ی ماشالله تیغ‌زن؛ لاتی که انقلابی شد!


آآآآ مشتی ماشاالله
آآآآ حقه ای والله
حقه ای والله می کشی بالا
مال و منالا می کنی حاشا
بارت می لنگه الاغه لنگه
شیشه و سنگه مشتی ماشاالله
آآآآ مشتی ماشاالله
آآآآ حقه ای والله

مشهور است مرحوم فریدون فروغی ترانه مشتی ماشاالله حقه‌ای والله را در توصیف ماشاالله کاشانی ملقب به ماشاالله قصاب خوانده است.

اما ماشاالله کاشانی معروف به ماشاالله تیغ‌زن یا ماشاالله قصاب که بود؟

درباره تاثیر لوطی‌های جنوب‌شهر بر فضای سیاسی کشور از شهریور بیست تا ۱۵ خرداد ۴۲ حرف و سخن بسیار است. اما در اوایل انقلاب گروهی از لوطی‌های جدید سعی کردند بر برخی از اقدامات، تاثیر‌گذار باشند...

ماشاالله کاشانی، مشهور به ماشاالله قصاب، معروف‌ترین آنها بود که پایش در دستگیری فردى به نام سعادتی به‌جرم جاسوسی براى شوروى و همین‌طور پرونده عباس امیر انتظام، معاون نخست وزير و سخنگوى دولت موقت به‌چشم می‌خورد. ماشاالله کاشانی، قصاب بود و آنطور که ابراهیم‌زاده در گفت‌و‌گویی روایت کرده «با چهره‌های مشهور جنوب‌شهر مثل حاج‌احمد فرش‌فروش و غلام خونی و عباس پنجه، گعده خاص خود را داشته و رقیب اصلی‌اش هم ممد گاوی بوده.»

در بهمن ۵۷ یکی دو روز پس از پیروزی انقلاب، وقتی گروه منتسب به چریک‌های فدایی خلق سفارت آمریکا را اشغال کردند، دولت موقت در ماجرا دخالت کرد.

ابراهیم یزدی به همراه چند گروه مسلح که مشخص نیست چگونه جمع‌آوری کرده بود، به سفارت می‌روند و چریک‌ها را از آنجا خارج می‌کنند (بعضی روایت‌ها در مورد فدایی بودن این افراد تردید دارند). یزدی سپس گروه ماشاالله قصاب را مامور محافظت از سفارت آمریکا می‌کند. دورانی که سفیر آمریکا یعنی سالیوان در سفارت حضور داشته. همه اين اتفاقات مربوط به دو سال اول بعد از انقلاب است.

قصاب با توصیه سالیوان مجوز حضور خود و نیروهایش را در داخل سفارت اخذ می‌کند و این آغاز فساد است. دخالت او در اولویت‌های درخواست ویزا و استفاده از نفوذش حتی داد ماموران سفارت را هم بلند می‌کند. او در مقابل اعمال نفوذ در فرایند دریافت ویزا، پیشنهادهای غیراخلاقی به متقاضیان خانم ارائه می‌کند و جریان ورود مشروبات الکلی به سفارت را نیز در دست می‌گیرد. هم برای اعضای سفارت و هم…

او در دستگیری سعادتی نقش مهمی را ایفا می‌کند. فرضیه اصلی اینجاست که اداره هشتم ساواک به ریاست منوچهر هاشمی، ملاقات سعادتی با دبیر اول سفارت شوروی را لو داده بود. اما فرضیه دیگر سرخط دادن عوامل سفارت آمریکا در این ماجرا بوده و واسطه شدن ماشاالله قصاب.

هرچه هست سعادتی به‌عنوان جاسوس شوروی به ۱۰سال زندان محکوم می‌شود و از آن‌سو عباس امیر‌انتظام به جرم رابطه با سفارت آمریکا (از‌جمله بر سر همین قضیه سعادتی) به حبس ابد محکوم می‌شود! انتظامی می‌گوید: در یکی از روزهای اسفند ۱۳۵۷ منشی من اطلاع داد که شخصی می‌خواهد به ملاقات من بیاید و یک مسئله امنیتی را در میان بگذارد، پس از توافق من مردی در حدود ۵۰ سال با قدی متوسط با لباس رسمی و کراوات به اتاقم آمد… به من گفت که کارمند و عضو اداره ضدجاسوسی ساواک است.

طبق خبر او، قرار است در ساعت پنج بعدازظهر امروز یکی از دیپلمات‌های سفارت شوروی به دیدن یک ایرانی در ساختمانی در میدان ۲۵ شهریور برود و چیزهایی را در اختیار فرد ایرانی قرار دهد، ضمناً گفت که طرف ایرانی عبدالعلی نامیده می‌شود. این فرد آمده بود تا کسب تکلیف کند. مطالب را بلافاصله به اطلاع نخست‌وزیر رساندم.

ایشان دستور داد که آن شخص مسئله را تعقیب کند ولی آقای بازرگان از شنیدن نام عبدالعلی که نام یکی از فرزندانش بود، ناراحت شده بود. کارمند اداره ضدجاسوسی ساواک به کارش ادامه داد و روز بعد گزارش کارش را به من داد که به اطلاع نخست‌وزیر رساندم. وی گفت که عبدالعلی را دستگیر کرده‌اند و عمل دستگیری توسط ماشاالله قصاب انجام شده و نام واقعی این فرد محمدرضا سعادتی است که با دستگاه‌های عکاسی مخصوص جاسوسی که از دیپلمات روسی دریافت کرده، دستگیر شده است…»

به‌هرحال قصاب عملیات ایجاد امنیت برای خروج سالیوان سفیر آمریکا در فروردین ۵۸ را سازماندهی کرد تا این دیپلمات متنفذ بدون مشکل از فرودگاه ایران خارج شود. همین‌طور ریچارد ناس، دبیر اول سفارت که روابط بسیار حسنه‌ای با ماشاالله داشت و با نفوذ او توانست از کشور به شکل قانونی خارج شود.

این‌ها قبل از ماجرا‌ی اشغال سفارت است. در نهایت در شهریور ۵۸ ماشاالله قصاب، با فشار مهدوی‌کنی رئیس کمیته‌های تهران از سفارت خارج شد و امنیت سفارت آمریکا به گروهی دژبان سپرده شد. قصاب بلافاصله به ستاد مبارزه با مواد مخدر پیوست.گزارش جالبی توسط چند عامل قضایی در خرداد ۵۹ منتشر شده که نکته‌های جالبی در خود داشت.

طبق این گزارش یک راننده تاکسی که در خیابان شریعتی به همراه گروهش اعتصاب کرده از بدبینی خود به نیروهای انقلاب می‌گوید و ماشاالله قصاب را به‌عنوان نمونه مثال می‌آورد: «او گفت که همین چند شب قبل همین آقای ماشاالله قصاب همراه حسین تهامی و افراد دیگر به مغازه‌ای نزدیک اینجا آمده و مشروب خورده و دو عدد پانصد‌تومانی هم به صاحب مغازه داده‌اند.

اگر می‌خواهید مطلب بر شما ثابت شود با من بیایید و به‌عنوان دوستان ماشاالله قصاب و حسین تهامی به این مغازه مراجعه کنید و از او مشروب بخواهید، اگر از دادن طفره رفت نشانی‌هایی که ذکر کردم را بدهید تا معلوم شود که راست می‌گویم و اینها افراد فاسدی هستند که در اطراف آقای خلخالی جمع شده‌اند و با رفتار خود به اسلام ضربه می‌زنند و آبروی همه پاسداران واقعی را می‌برند.»

خب این ادعا صحت‌سنجی می‌شود و آن مغازه‌دارها که ارمنی بودند در برابر آشنایی دادن با ماشاالله قصاب دو بطري مشروب به مامور ناشناس می‌دهند و پول هم نمی‌گیرند. این‌ها باعث می‌شود که ماشاالله قصاب دستگیر شود. بالاخره در بهمن ۱۳۵۹‌. روابط عمومی دادسرای مبارزه با مواد مخدر در تاریخ یکم بهمن ۵۹ اعلام کرد:

«ساعت یک بعدازظهر دیروز (چهارشنبه) ماشاالله کاشانی‌خواه معروف به ماشاالله قصاب که حکم دستگیری وی حدود ۲۰ روز پیش صادر شده بود، توسط ستاد کمیته ۹ دستگیر و به دادسرای انقلاب اسلامی مرکز تحویل گردید. از کلیه ملت مسلمان و متعهد تقاضا می‌شود در‌صورتی‌که از نامبرده شکایت و شهادتی دارند، با در‌ دست‌داشتن مدرک و دلایل به دادسرای انقلاب اسلامی مرکز واقع در زندان اوین مراجعه نمایند».

اما بعدش‌؟ ‌کسی خبر ندارد‌. او یکدفعه از جریان سیاسی کشور ناپدید می‌شود. برخی از حضور و زندگی او در شمال ایران خبر می‌دادند، برخی او را به‌عنوان مشاور املاک در محله زعفرانیه مشاهده کرده‌اند.

لازم به توضیح است امیرحسین چهل تن در رمان تهران شهر بی‌آسمان که یکی از سیاسی‌ترین رمان‌های ادبیات ایران است به خوبی ویژگی‌ها و سیر نقش‌گیری اجتماعی و ریشه‌ها و خواستگاهِ افرادی نظیر ماشاالله تیِغ‌زن را توصیف کرده است.

رمان «تهران، شهر بی آسمان» یک رمان سیاسی است و بی شک یکی از سیاسی ترین رمان های کوتاه ادبیات فارسی معاصر و مانند بیگانه اثر آلبر کامو بر محور شخصیت (کرامت) شکل می گیرد. داستان در فاصله زمانی میان کودتای ۲۸ مرداد و سال های پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران روایت می شود. در این مفهوم نویسنده زاویه دید را در ذهن کرامت کار می گذارد و وقایع از دریچه ذهن او (نمونه کاملی از یک لمپن) روایت می شود. با این حال چگونگی گزینش نظرگاه فاصله ای میان نویسنده و شخصیت به وجود می آید که در آثار متقدم تر وجود ندارند. «کرامت که افسانه ای از مردانگی است از هر نظر ارزش های جامعه مردم سالار را نمایندگی می کند. در جابه جایی این اثر مردانگی و مناسبات جهانِ مردانه به چشم می آیند. با این حال نویسنده نه تنها فریفته این ارزش ها یا ضد ارزش ها نمی شود، بلکه بیهودگی آنها و درماندگی شخصیت را نمایش می دهد.


در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: « از آن مهمانی‌های اعیانی زود سرخورد. دیگر نرفت. غذای خارجی دوست نداشت. مرده‌ی کله‌پاچه و چلوکباب سلطانی بود. مرده‌ی یک بطری عرق پنجاه و پنج. یک کاسه ماست و خیار؛ پیازی که با مشت گوشه‌ی سفره می‌شکنند. کافه‌هایی که به خاطر بی‌ناموسی به هم می‌خورد و مشت‌هایی که چانه‌ها را خرد می‌کند و صدای پتک می‌دهد. نه! زمانه عوض شده. حتی در فیلم‌ها هم قیصر و داش آکل گردی شده‌اند. دیگر همه‌چیز از بین رفته است. آن‌وقت‌ها بزن بزن‌های راست راستکی هم وجود داشت. توی خیابان‌ها. توی میدان‌ها.»



حتما بخوانید:

https://virgool.io/bekoosh/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%88%D9%86-%D9%87%D8%A7%D9%88%DA%A9%DB%8C%D9%86%DA%AF-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE-%D8%A8%D9%87-%DB%B1%DB%B0-%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B3%DB%8C-gxk1buqlrbxu
https://virgool.io/bekoosh/%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%86-%D8%A8%D8%A7-%D8%AF%D9%88%D8%B1%D8%A8%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%86%D9%87-%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA-%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85-%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-tssbpo999sug
https://virgool.io/bekoosh/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%DB%8C-%DA%AF%D9%84%D9%88%D8%A8%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85-%DB%8C%D8%A7-%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D9%85%D9%84%DB%8C-%DA%AF%D8%B1%D8%A7-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%85-nenhqgdcsr1v


همچنین بخوانید:

۳۰ ویژگی افراد توانمند

از پرتلفات‌ترین نبردها و حماسی‌ترین مقاومت‌ها در جهان چه می‌دانیم؟/ گزارشی از ۹ نبرد خونین

مشکل از من است یا بقیه؟/ اگر این ۶ اخلاق سمی را دارید پس مشکل حتما از شماست!