ایدهپرداز، روانشناس، نويسنده و استراتژيست كسب وكار. من در زمینههای روانشناسی، سرمایهگذاری، کسبوکار، بازاریابی، نویسندگی و محتوا مینویسم. سایتم: aliheidary.ir
سلیقه شعر و ادب ایرانیان در یک قرن پیش به روایت سعید نفیسی
مجله سپید و سیاه به یادداشتی از سعید نفیسی پرداخته درباره نــوع نگاه ایرانیان به ادبا و نویســندگی در 19سالگیاش؛ یعنی سال ۱۲۹۴ خورشیدی، زمان سلطنت احمد شاه قاجار. خلاصه اینکه: بسیاری از ادبا کسر شأن خود میدانستند که نثری از آنها در روزنامهای نوشته شود.
سعید نفیسی از آن روزها اینطور روایت کرده است:
در 19 ســالگی یعنی درست 44 ســال پیش (1294 خورشیدی) نخســتین بار در روزنامههای طهران نامم در زیر آثاری که اگر امروز کســی برای مــن بخواند خندهام میگیرد چاپ شــد. در زمانی که وارد ادبیات شــدم مردم بسیار مشکلپسندتر از امروز بودند؛ از شاعر و نویسنده توقع داشتند که از فنون ادب که آن روز الزاما ادبیات میدانستند، کاملا باخبر باشد. دامنه فنون ادب که در روزگاران گذشته پیشــینیان ما چندین قرن از ذخایر ذوق خود بر آن افزوده بودند، بسیار وسیع بود. ادیب میبایست از صنایع شعری، از بدیع و عروض و قوافی و معانی و بیان و نقدالشــعر کاملا آگاه باشد. همه به ما میگفتند باید 10 هزار شعر از قدما را به یاد داشته باشید.
اطلاع از ادبیات قدیم زبان تازی (عربی) نیــز از ضروریات بود. حتما میبایســت برخی از ســتون عربی را درس خوانده باشــیم. به همین جهت در جوانی کمتر کسی میتوانست دم از ادبیات بزند و ناچار برای بســیاری از خواستاران ادب دشوار بود که زودتر از 40سالگی پخته و ورزیده بشوند. قهرا کسانی را که هنوز به این سن نرسیده بودند، ادیب به تمام معنی لغت نمیدانستند.
نشر، هنوز رکن مهم ادبیات به شمار نمیرفت و اگر کسی طبع شعر نداشت و تنها قریحه نویسندگی داشت در جامعه ادب او را نمیپذیرفتند. شاعر شدن هم با آن توقعات آن روز کار آسانی نبود؛ میبایست حافظه نیرومندی داشته باشد و لااقل شاهکارهای شاعران بزرگ را به یاد داشته باشد.
عقیده مردم هم درباره شــاعرانِ بزرگ بــا عقاید امروز بسیار اختلاف داشــت؛ مثلا عمر خیام را بسیاری از ایشان شاعر بزرگ نمیدانستند و به ذهن سپردن قصاید انوری و خاقانی به مراتب بیش از یاد داشتن غزلیات سعدی و حافظ اهمیت داشت. شاهنامه را خیلی کمتر از امروز میخواندند و عده کســانی که مثنوی را خوانده بودند، انگشت شــمار بود. عنصری را به مراتب بزرگتر از مســعود سعد و فرخی میدانستند. تنها کسی که توجه مردم نسبت به او کم نشده است، نظامی است.
بسیاری از ادبای جاافتاده شعر صائب و شاعران دیگر ســبک معروف هندی را مســخره میکردند. قدر و قیمت قصیده را به سبک ترکستانی یا خراســانی به مراتب بیش از غزل میدانســتند و حتی شــاعرانی بودند که اگر غزلی میســرودند محرمانه برای نزدیکان خود میخواندند. اگر کتابهای درسی آن زمان را بگشــایید در سراسر آنها یک غزل نخواهید یافت.
در نثر، ما را از کودکی عــادت داده بودند که کتابهای مغلق پر از کلمــات مهجور و نامانوس عربــی را بخوانیم و بفهمیم. کلیله و دمنه و مرزباننامه بعدها رایج شد و ما دربزرگسالی با آنها مانوس شدیم وگرنه در خردی تاریخ عجم و ... مقامات حمیدی انیس و جلیس شبانهروزی ما بود.
حتی در مدارس جدید اصرار میداشتند که به جز اشعار اخلاقی چیزی در ذهن ما وارد نکنند. ما با این توشه عجیب وارد ادبیات شدیم. بالاترین هنر پیشینیان ما این بود که ده، بیست شعر پیچیده و مشکل را از بر کرده بودند و هرکس را که میخواستند بیازمایند آنها را به رخ او میکشیدند و اگر بیچاره درماندهای از توضیح و تعبیر آن عاجز میماند، سری به تحقیر تکان میدادند.
تنها راه هنرنمایی از نثر نوشــتن مقالات سیاســی، آن هم سیاســت آن روز بود. تازه روزنامهنویس را کسی ادیب نمیدانست و بسیاری از ادبا کسر شأن خود میدانستند که در روزنامهای نثری از ایشان نوشته بشود، به همین جهت کسانی که دم از نویسندگی میزدند باکشان نبود که غلط بنویسند و عبارات سست و بیسر و ته به کار ببرند. تنها هنر نویسندگی طمطراق در الفاظ بود. تازه کلمات پرسروصدا و بدآهنگ و نادرست از ترکان عثمانی یاد گرفته بودند که متاسفانه هنوز برخی از آنها را رها نکردهاند.
بهترین دلیل این اســت که مرحوم دهخــدا که قطعا بزرگترین نویســنده زبان فارســی در عصر خود بود و آن شــاهکارهای جالب را به عنوان چرند و پرند در روزنامه صوراسرافیل نوشته بود پس از برچیدن آن روزنامه این فن را که در آن منتهای زبردستی داشت ترک کرد و مردی که میتوانست سالیان دراز بهترین نمونه از نثر زبان فارسی را به مردم بدهد، دست از این کار کشید و در پایان زندگی انشای ثقیل و نامانوس را اختیار کرده بود.
در آغاز که روزنامــه در زمان ناصرالدینشــاه در ایران پیدا شده، زبان سادهای نزدیک به زبان محاورات را اختیار کردهاند اما کم کم از همان سادگی عدول کردهاند تا جایی که در اواخر دوره استبداد مخصوصا در روزنامه تربیت که مرحوم میرزا محمدحسین فروغی ذکاءالملک پدر مرحوم محمدعلی فروغی چند ســال پیش منتشر کرده و بیش از همه خواننده داشته است، گاهی ســجع و قافیه نیز به کار بردهاند.
مترجمان دوره قاجارها نیز یــا مردمان عاری از ناموس زبان فارسی بودهاند یا کســانی بودهاند که تجدد را عبارت از ترجمه تحتاللفظ زبانهای فرانســه دانســتهاند و من چیزهای مضحک از ترجمههای ایشان به یاد دارم.
در این گیــر و دار بود که وارد ادبیات شــدم. میتوانید حدس بزنید که کار من و امثال من چقدر دشوار بود. مسنتر از ما جدا در مقابل صفآرایی کرده بودند. ما جوانان گمنامی بودیم و ایشان از معاریف عصر خود به شمار میرفتند. چه شد که ما ســرانجام پیش بردیم؟ شــاید گذشت روزگار و پیشرفت قهری تمدن با ما همدست شد. شاید ذوق فطری ایرانی که بسیار دشوار است کسی آن را گمراه کند پشتیبان شد. شاید عده مردم باسواد ذوقها را تغییر داد.
سعید نفیسی: 13 فروردین 1338 سپید و سیاه
همچنین بخوانید:
۱۷ اثر کلاسیک ادبی از ۸ داستاننویس که هر نویسندهای باید بخواند!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا نازیها و هیتلر همچنان اینقدر محبوباند؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک هفته، 18 نکته (تصادفات ذهن من در هفته گذشته)
مطلبی دیگر از این انتشارات
درباره این قلندران چهارپا؛ ردپای گربهها