ایدهپرداز، روانشناس، نويسنده و استراتژيست كسب وكار. من در زمینههای روانشناسی، سرمایهگذاری، کسبوکار، بازاریابی، نویسندگی و محتوا مینویسم. سایتم: aliheidary.ir
در مذمت شیوهی تندروها
تندروها تاریخ مصرف دارند. آنها را جلو میاندازند تا حرفهایی که در پستو خودشان میزنند و هزینه بیان در علنشان را نمیخواهند بپردازند، آنها بزنند و بعد دورشان را بگیرند، برایشان کف و سوت بزنند و مدام تهییجشان کنند برای تندروی بیشتر. تندروها تریبوناند، هرچه بیشتر حرف لبهدار بزنند، لایک بیشتر میگیرند، تأیید بیشتر میشوند و حس غرور بیشتری میکنند. آنها هیچ ویژگی قابلقبولی ندارند جز اینکه حرف تند بزنند، غوغا بهراه بیندازند و دوقطبی ایجاد کنند.
آمدهاند تا بدون آنکه بدانند و بفهمند، خودشان را برای پشتصحنهنشستگان فدا کنند. آدم صاحبفکر، تندرو نیست، اما آدم شیفته قدرت که کلهاش جای مغز، خشم و تعصب داشته باشد تندروی میکند و در خیال کسب قدرت، بدون آنکه به جایگاهش واقف باشد، عمله قدرت میشود. تندرو مهم نیست که اهل کدام قبیله و اردوگاه باشد؛ او در روش، عین مخالفش عمل میکند و اصلا تمام تندروهای جهان یکشکلاند: عوامفریبان پرفریادی که بیملاحظه به دیگران میتازند، هر چیزی را به نفع اردوگاه خود مصادره میکنند و در تکتک واژگانشان تندی و انکار و از میدانبهدرکردن است.
تندروها مطلقاً تعامل را بد میدانند و اهل گفتوگو را تکفیر میکنند و بیوقفه بر طبل دشمنی میکوبند. آنها بوقچی قبیلهاند و پیشقراول نزاعهای پشت پرده، فریاد میکشند تا قدرت چانهزنی را بالا ببرند، تا اردوگاه خودی را به خواستههایشان برسانند. آنها لجوجاند، هر اندازه راه درست و منطق را نشانشان دهی، برای دهنکجی بیشتر فریاد میکشند، رفتار تندتری انجام میدهند و گفتار بغضآلودتری مییابند. بااینحال تندروها ترحمبرانگیزند.
آنها شیفته قدرتاند و فکر میکنند بالاخره با هیاهو صاحب آن خواهند شد. اما قدرت از آن ساکنان پشتصحنه است، پستونشینان ساکت که در خلوت به آتش تندروها میدمند و ذینفع اصلی ماجرا هستند. پایان ماجرا اما تلخ است، بعد از مدتی که تندرو، تمام هنرهایش را به منصه ظهور آورد، شیره وجودش را هم در آتش کینه سوزاند و همه چیزش را فریاد زد منقضی میشود و وعدههایی که گرفته و سرابهایی که دیده تمام به هوا میرود.
آنجاست که تندرو، تنها میشود، کنار زده میشود و در عزلت، انزوا او را میخورد. برای همین تندروها اغلب چپ میکنند و برای ستاندن مایهای که گذاشتند به عکس خود بدل میشوند و به اردوگاه رقیب میپیوندند و تندروتر از قبل علیه هم قبیلههای سابق میتازند. این اوج رقتانگیز بودن خشکمغزهایی است که فقط فریاد میکشند، انکار میکنند و دادوقال را جای گفتوگو مینشانند.
آنها در اردوگاه رقیب نیز بیمنطقاند، فریادکشاند و مدام در پی قدرت میدوند. آنها مصداق از اینجا رانده و از آنجا ماندهاند، عقلاً روی حرفشان حساب نمیکنند و باز هم پیادهنظام یک قبیله خواهند شد. تاریخ به ما نشان داده چه بسیار تندروهایی را که پس از انقضا در یک قبیله، با همان مشی تندروی، علیه سابق خود میشوند و همیشه عمله قدرتاند؛ هرچند ادعا و مدعایشان این است که آگاه شدند. تندرو، با آگاهی بیگانه است و به لحاظ روش، منش و بینش فقط انکار را میفهمد.
تندروها در دشمنی معنا مییابند؛ فرقی نمیکند دشمن این باشند یا آن، فقط دشمنی روزافزون راضیشان میکند و از هر طرف منقضی میشوند. مردم هم با تندروها همراه نمیشوند، حتی اگر در ابتدا عدهای را گرد خود جمع کرده باشند. آنها رفتار ایجابی را بد میدانند و جز اراده سلبی کاری نمیکنند. تندروها را ساکنان پشتصحنه خوب میشناسند، تجهیزشان میکنند و به میدان هیاهو میفرستند. آنها مزدور پستونشیناناند بدون هیچ موهبتی از قدرت. به تندروها نمیشود اعتماد کرد و احتمالاً آینده تباهی دارند.
روی تندروها حساب باز نکنیم. تندروی نکنیم و جلوی تندروها را بگیریم تا منطق و گفتوگو کار کند. گفتوگو نان پستونشینان را آجر میکند، شفافیت باعث به محاق رفتن ایشان میشود و چنین است که برخی هنوز عاشق تندروها هستند.
حتما بخوانید:
همچنین بخوانید:
فردا هم به اندازه امروز تنبل خواهی بود!
مطلبی دیگر از این انتشارات
از کجا بدانیم آدم نفهمی هستیم یا نه؟!
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقش مفهوم «ارزش زمانی پول» در زندگی روزمره
مطلبی دیگر از این انتشارات
با این ۶ گام منظم شوید! / بررسی و خلاصهی کتاب «از بینظمی تا نظم»