«علیز» و هزار راه نرفته

علی علیزاده در گذشته ای نه چندان دور در حد یک پاورقی بود در میان فهرست طولانی «اصلاح طلبان» صادراتی که عمر گرانمایه را در آپارتمان های نمور و تنگ و تاریک انگلیس یا دیگر کشورهای غربی صرف دهن کجی به نظام جمهوری اسلامی و اسلام و رهبری و ولایت فقیه و سپاه و غیره کرده اند. هر از گاهی مقاله و مطلبی می نوشت که پر بود از شعر گونه ها و شعارها و دیگر شر و ورهای مرسوم جماعت «روشنفکر» و شیفتگان فرهنگ و شیوه زندگی غربی. البته نه از آن دسته ای که آمریکا را مظلوم و جمهوری اسلامی را ظالم می دانند! بلکه از دسته چپ هایی که مبارزه با «دیکتاتوری آخوندی» را در طول و عرض مبارزه با امپریالیسم و سرمایه داری و نولیبرالیسم ارزیابی کرده اند.

اما پس از مدتی آب در هاون کوبیدن و «مبارزه» و تقلای بی حاصل، بالاخره با هوش سرشارش گویا متوجه شد یک جای کار خودش می لنگد و قضیه خیلی هم ربطی به جمهوری اسلامی و ماهیتش ندارد.

این کشف بزرگ و تحول فکری عظیم جناب علیزاده مصادف شد با ظهور پدیده امید دانا. همان «سردار رسانه» که از طریق دهن کجی به اپوزیسیون و باز تعریف مبتکرانه اش از جمهوری اسلامی (تحت عنوان «امپراطوری ایران بزرگ») و همچنین این همانی سازی های خلاقانه در مورد نهادهای زیر مجموعه نظام جمهوری اسلامی (مانند «گارد جاویدان» به جای سپاه پاسداران، یا «شاهنشاه ایزدنشان خامنه ای» به جای عناوین رسمی و رایج رهبری معظم انقلاب، الخ) موفق شده بود در جذب انبوه مخاطب، از تمام رسانه های فارسی زبان خارجی علیرغم بودجه های هنگفتشان سبقت بگیرد.

اینجا بود که علی علیزاده تصمیم گرفت در خط مشی خود تجدید نظر کرده و مدل رسانه ای جدیدی اختراع کند که از طرفی برگرفته از مدل انقلابی و نو آورانه امید دانا بوده، و از طرفی هم شکلی بدیع تر و جدیدتر داشته باشد که قادر به رقابت با خود امید دانا هم باشد. به بیان دیگر، برای علیزاده خیلی زور داشت که ببیند عقب افتاده بی سوادی مانند امید دانا توانسته کاری کند که علی علیزاده با آنهمه عقبه فکری و فلسفی و پژوهشی و مطالعاتی در خواب هم نمی دید!

از اینرو، علیزاده «جدال» را خلق کرد و از طریق مصاحبه با چهره های شناخته شده و برجسته در حوزه های مختلف سیاسی، اقتصادی، علمی، و فرهنگی، موفق شد هم جایگاه رسانه ای خود را ارتقا بخشیده و هم از طریق همین مصاحبه ها نگاه و شناخت عمیقتر و دقیقتری نسبت به چیستی و چگونگی عرصه سیاسی و اقتصادی و علمی و فرهنگی در ایران کسب نماید.

همچنین، چاشنی این فعالیت ها، کارهای جنجال برانگیز دیگری بود که به بیشتر دیده شدن وی هم کمک می کرد. از جمله درگیری لفظی که هنگام حضورش در استودیوی شبکه تروریستی بی بی سی فارسی اتفاق افتاد.

به این ترتیب، علیزاده خودش را Rebrand نمود! یعنی از چهره خود، برند جدیدی ساخت که در نقطه مقابل برند قبلی قرار داشت. همین چرخش از موضع اپوزیسیون برانداز، به موضع منتقد اپوزیسیون، فی نفسه او را از خیل عظیم عقب افتاده های دیگری که از کله گنده های مافیای اپوزیسیون توسری می خوردند جدا ساخت.


از نقطه ای به بعد، علیزاده به اندازه ای اعتماد به نفس پیدا نمود که تصمیم گرفت مستقیما به «جدال» با شخص استاد، یعنی امید دانا، برود. این بود که آقای روشنفکر تعارف را کنار گذاشته و مستقیما و با اسم، عملیات تحقیر و متلک پرانی به امید دانا را شروع نمود. البته این قضیه مربوط به قبل از زمانی است که امید دانا تغییر ایدئولوژی داده و مجددا به کمپ دهن کجی کنندگان به نظام جمهوری اسلامی بازگشت. یعنی متلک های علیزاده به امید دانا در آن مقطع هیچ ربطی به تغییر موضع امید دانا نداشت. هدف علیزاده فقط جنجال آفرینی و دیده شدن بود و چون امید دانا مخاطبان زیادی داشت، لذا علیزاده تلاش می کرد با تحریک ایشان، عده ای را به تماشای محتواهای خود وادار نماید. تا جایی که در قسمت فراداده های کلیه محتواهای خود، همیشه نام امید دانا و دیگر تولید کنندگان محتوا را هم اضافه می کرد تا الگوریتم های شخصی سازی و پیشنهاد دهنده محتوا، محتواهای علیزاده را به مخاطبان این تولیدکنندگان پر مخاطب پیشنهاد دهند.

اما گذشته از این خاله زنک بازی ها، علیزاده موضع رندانه دیگری را هم در دستور کار خود قرار داد. همان موضعی که تمام کلاهبرداران سیاسی به آن متوسل می شوند: حمایت بی چون و چرا از «مردم».

این زرنگ بازی علیزاده در زمان شعله ور شدن آتش اغتشاشات پاییز 1401 به اوج خود رسید. علیزاده از همان ابتدا و پیش از اینکه حتی اغتشاشات ابعادی جدی پیدا نماید در صف مقدم کسانی بود که بنزین روی آتش می ریختند. وی با حمایت از «مطالبه مردم» در خصوص حذف حجاب اجباری و دیگر قوانین برگرفته از شرع اسلامی، با تمام توان تلاش نمود تا به اغتشاشاتی که از مدتها قبل توسط بدنه غربگرای نظام و با همکاری دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی عبری و عربی و غربی طراحی شده بود ضریب ببخشد. در روایت علیزاده، مخالفان حجاب «مردم» بودند و اغتشاشگران هم «مردم معترض».

اما علیزاده خیلی زود متوجه شد این اغتشاشات و «انقلاب» در حقیقت مانند کودکی است که مرده به دنیا آمده و هرگز برومند نخواهد شد. به همین دلیل خیلی نرم و زیرپوستی موضع خود را اصلاح کرد و با پذیرش کدهای ارائه شده توسط رهبری، میان اغتشاشات و اعتراض تفکیک قایل گردید.

اگر چه تشخیص و انتخاب علیزاده در نگاه کلان درست بود، لیکن طبیعی بود که وقتی راه خود را از جریان ضد ملی و اغتشاشگر جدا می کند، توپخانه عمله های براندازی هجمه وسیعی علیه وی تهیه و اجرا نمایند. ماده منفجره اصلی که در این بمب ها و گلوله ها استفاده می شد دقیقا همان مفهوم بی مفهوم و رندانه ای بود که خود علیزاده بارها از آن استفاده کرده بود: «مردم».

حجم آتش به اندازه ای بود که حتی علیزاده را وادار به فریاد زدن این واقعیت بسیار تابلو نمود که «مردم» هیچ معنا و مفهوم مشخصی ندارد و هر کسی نفس و شخص خودش را از آن برداشت می نماید و هزاران تناقض و تضاد میان مطالبات و مطلوبات و خواسته ها و نخواسته های افراد و گروه ها و اقشار و طبقات مختلف جامعه وجود دارد و هر کس صحبت از «مردم» می کند در واقع قصد دور زدن دیگران و به کرسی نشاندن خواست شخصی و گروهی و مافیایی خودش را دارد.



علیرغم تمام اینها، علیزاده همچنان فرهنگ غربی را ذاتا برتر و بهتر از فرهنگ ایرانی و اسلامی می داند. او که صراحتاً ارزشهای لیبرال مانند «رواداری» و برابری ظاهری زنان و مردان در کلیه شئون اجتماعی و سکولاریسم را بخشی از هویت خود می داند، و با ظاهر و تیپ و قیافه و مدل نامتعارف آرایش مو و سر و صورتش دایما بستگی خاطر به اقلیت غربگرای «روشنفکر» را یادآوری می نماید، در تلاش است تا از همین تمایز آشکار نسبت به چهره های رسانه ای همسو با نظام جمهوری اسلامی استفاده کرده و جایگاه خود ارتقا ببخشد. یعنی با ترکیب تفاوت ظاهری نسبت به هواداران نظام، و تفاوت محتوایی نسبت به معاندین به نظام، خود را از همه متمایز نموده و چهره ای منحصر به فرد و نو و بدیع از خود بسازد.

دقیقاً به همین دلیل، چهره های رسانه ای و سیاستگزاران فرهنگی درون نظام جمهوری اسلامی هرگز نباید اجازه دهند شخصیت علیزاده به سطح چهره ای «خودی» ارتقا داده شود. چون:

1- اولاً بهره برداری از این چهره رسانه ای تا زمانی امکانپذیر است که اثربخشی ناشی از «غیر خودی همسو با نظام» بودن وی از بین نرفته باشد.

2- ثانیاً تجربه امید دانا و چرخش به سمت نیروهای ضد ملی به سادگی می تواند توسط علیزاده تکرار گردد. قطعاً اگر دو قطبی «سکولار - مذهبی» مجدداً فعال شود و علیزاده احساس کند جریان مذهبی در کشور به موضع ضعف رانده شده، در حمایت تمام قد از سکولارها در برابر مذهبی ها دریغ نخواهد نمود.

یعنی نقطه ضعف اصلی علیزاده دقیقا همان نقطه قوت ظاهری اوست. فردی که فاقد استخوانبندی و وابستگی به یک گروه و جریان سیاسی متصل به یکی از منابع قدرت است، با هر بادی می تواند موضع جدیدی بگیرد.

علیزاده اگرچه مدعی است که منافع ملی را بالاتر از هر چیزی قرار می دهد، اما تعریف دقیق و مشخصی از «ملت ایران» ندارد و به همین دلیل بسته به جهت وزش باد، یا حتی بدتر از آن، بسته به تشخیصی که خودش از جهت وزش باد دارد (که می تواند تشخیصی درست یا غلط باشد) تغییر موضع خواهد داد.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%DA%86%D9%87-%DA%A9%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%88-%D9%87%D9%88%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D9%84%DB%8C-%DB%8C%D8%B9%D9%86%DB%8C-%DA%86%D9%87-l7tkxvxsndoh
https://virgool.io/@sepehr.samii/%D9%86%D9%82%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%87%D8%B1-%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF-%D8%B7%D8%A8%D8%A7%D8%B7%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C-sxnpqh5hbfwf