خودمان به خودمان میگوییم آقای نویسنده. چون هیچ اعتباری جز همین قلممان که صدایش در رفته و برخی میگویند خوب است، نداریم. پس چی شد؟ آ باریک الله، آقای نویسنده. باقی بقایت، جانم فدایت.
دیروز، امروز، فردا
دیروز:
سه مرد دور یک میز گرد ایستاده اند. فضای اتاق تاریک است. دو مرد که نزدیک تر به هم ایستادند استرس شدیدی دارند و یکی دیگر از آن ها آرام است. ممکن است این آرامش به خاطر سیگاری باشد که از هر گاهی به آن پُک میزند. مرد اولی می گوید:
باید زودتر و سریعتر با مردم صادق باشیم. نباید اینقدر به آن ها دروغ بگوییم و زمان را از دست بدهیم.
مرد دیگر که نزدیک او ایستاده با همان هیجان ادامه می دهد: دقیقاً، زودتر باید یک بیانیه آماده کنیم و دیگر دروغ نگوییم. شما موافقید آقای رئیس؟
رئیس که آنطرف میز ایستاده، با آرامش لب هایش را به سیگار نزدیک می کند. بدون اینکه حرفی بزند سرش را به نشانه تائید تکان می دهد. دود در فضای اتاق میپیچد و هر دو مرد دیگر آن طرف میز سرفه می کنند.
امروز:
در فضای مجازی دو خبر به صورت گسترده پخش شده است. عکسی از وزیر ایمان، در سفری که به فرانسه داشته پخش شده که او را در کنار یک دختر جوان نشان می دهد که لباس خوبی بر تن ندارد. عکس از پشت پنجره یک خانه محقر گرفته شده و به نظر می رسد عکاس مخفیانه این عکس را ثبت کرده است. وزیر ایمان سعی در توضیح مسئله دارد و می گوید: صیغه شرعی این دختر جوان به واسطه حمایت از او بوده و قصد و نیت بدی نداشته است. ضمن اینکه مردم با کامنت ها و توئیت های گسترده، توضیحات وزیر ایمان را دروغ خواندند، این مسئله باعث اخراج سریع او از سَمت رئیس جمهور شده است. دلیل این اخراج اهمال در ماموریت کاری ذکر شده است. وزیر عدل نیز، چند ساعت بعد در شرایط مشابه ای قرار گرفت. مشخص شد در پرونده ای که یک قتل غیر عمد خوانده شده است، قاتل که همسر خود را به قتل رسانده ، نسبت فامیلی با وزیر عدل دارد. تبرئه این قاتل و نسبت فامیلی او با وزیر عدل باعث شده است که مخاطبان فضای مجازی با کامنت ها و توئیت های خود او را در این تبرئه دخیل بدانند. اطلاعات زیادی از این پرونده در دسترس نیست. با این حال وزیر عدل نیز بعد از طی ساعاتی کوتاه بدون هر گونه توضیح رسمی از سِمت خود برکنار شد. برخی می گویند او خودش استعفا کرده است.
فردا:
سه مَرد دور یک میز گرد ایستاده اند. فضای اتاق تاریک است. هر سه مرد با فاصله ای یکسان از هم ایستادند و هر سه سیگار می کشند. دود در اتاق می پیچد و رئیس شروع به صحبت می کند:
این مسئله به هیچ وجه نباید همانطور که هست به مردم گفته بشود. باید همه در دولت حرف هایشان یکی شود.
مرد اول و مرد دوم که به جای مرد اول و مرد دوم دیروز بر سر کار آمدند، با تکان دادن سر تائید می کنند. یکی از مرد ها می گوید:
مردم جنبه شنیدن حقیقتی به این بزرگی را ندارند...
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان یک عکس: زینب
مطلبی دیگر از این انتشارات
بعدازظهرِ سگی
مطلبی دیگر از این انتشارات
ندیدن با چشمان باز