درباره‌ی ترس (در حاشیه‌ی اتفاقات دو سه هفته‌ی اخیر)

بزدلی همیشه «پشت کردن» و «فرار کردن» و «ترسیدن» از مسئله نیست، شکل‌های دیگه‌ای هم داره.

I Can't Paint.
I Can't Paint.


بزدلی شاید پایین رفتن بی‌هدف توی فید توییتر و اینستا باشه.

شاید لایک کردنِ پست‌های اعتراضی و اعصاب‌خُردیِ بی‌نتیجه از وضع موجود باشه.

اینکه خبرها رو مرور کنیم و فحش‌هامون رو تکرار کنیم و «فلج بشیم». اونقدر خودمون رو درگیر خبر خوندن و فحش دادن کنیم که وظیفه‌مون رو از یاد ببریم. (می‌دونم، یه بخشی از وظیفه‌مون فحش دادن هست، ولی گاهی توی باتلاقش گیر می‌کنیم. تکانشی انجامش می‌دیم.)

بزدلی بعضی وقتا تعریفِ مسئله فراتر از دانش و دایره‌ی تاثیرگذاری‌مون هست.

مثل بعضی از دوستام توی دوران دانشگاه که به دنبال ریشه‌‌کن کردنِ ظلم در جهان بودن، می‌خواستن سلطه‌ی آمریکا رو به چالش بکشن، ولی عرضه‌ی درس خوندن نداشتن، حواسشون به هم‌اتاقی خوابگاهشون نبود، در زمینه‌های مختلف ظلم‌های بزرگ و کوچیک می‌کردن و خودشون رو ناجیِ دنیا می‌دونستن. این جور آدما ترکیبی از بزدلی و حماقت هستن.

باز هم مستر ووج
باز هم مستر ووج


بعضی وقتا بزدلی تعریفِ مسئله به گونه‌ایه که مسئولیتش متوجه خودمون نباشه.

قطعا همیشه یه سرِ مسائل به «دیگران» بر می‌گرده، ولی همین رو هم می‌شه طوری مطرح کرد که «به حرکت منجر بشه». می‌شه بلند شیم و با مشت بکوبیم توی دهن «دیگران» تا وظیفه‌شون رو بهتر انجام بدن. وقتی درباره‌ی مسئولیت دیگران حرف می‌زنیم آخرش نباید آروم بشیم، نباید حرصِ الکی بخوریم، باید در ما حرکتی به وجود بیاد.

به قول حمیدرضا احمدی:

ترس باهوش‌تر از اونیه که فکرش رو می‌کنیم. خیلی خوب می‌تونه خودش رو مخفی کنه.

اون پایین مایین‌ها توی مغزمون داره کارش رو انجام می‌ده، منطق‌مون رو قلقلک می‌ده و روی احساساتمون سوار می‌شه.

ترس نمی‌ذاره کارِ مهم و مفید رو انجام بدیم، ما رو به کارهای دمِ دستی مشغول و منابع‌مون رو مستهلک می‌کنه.

چند هفته‌ایه که فضای توییتر برای من ترسناکه، فکر می‌کنم تا الان به اندازه‌ی کافی با خودم و دیگران درباره‌ی اتفاقات اخیر صحبت کرده‌ام، به اندازه‌ی کافی به باعث و بانیش فحش داده‌ام، به اندازه‌ی کافی فکر کرده‌ام.

باید یکم از این فضا فاصله بگیرم و کارهای مهم و مفیدِ بیشتری انجام بدم. صبا صفری نباشم، ولی تصمیم‌های جدید بگیرم و حرکتم رو ادامه بدم.


ادریس هستم. و این پنجمین پست از این سری نوشته‌ها هست.
برای اینکه همدیگه رو گم نکنیم و نوشته‌ها رو راحت‌تر دریافت کنی کدومو ترجیح می‌دی؟
کانال تلگرام؟ اکانت توییتر؟ یا خبرنامه‌ی ایمیلی هفتگی؟

نوشته‌های قبلی:

سیگنال یا نویز؟ (سه نقل قول از نسیم طالب و یه توضیح کوچیک)

جمعه، هشت آذر نود و هشت.

مواجه شدن، ضربه خوردن، زخمی شدن، یاد گرفتن و رشد کردن.

مهارتِ مهمِ «فکر نکردن»

به جای جمع کردنِ سکه‌های کم‌ارزش، لوبیای سحرآمیزت رو بکار. مرغِ تخم‌طلا بالای ابرهاست.

به افتخارِ بزرگترین مغزِ دنیا (از طرفِ یک نورونِ بی‌مقدار)

برو بابا حال نداریم.