لحافِ شاد

مطرح عنوانی ک در قلب اهالی مغزهای پر التهاب رسانه ها چون دودی سیلور رنگ بپیچد و یاسی زمختی بر لب هایشان بنشیند چندان خوشایند نیست! بلکه قضیه از این قرار باشه که سرنویس در اوج بی حوصلگی و عصبانیت است!معرفی یک شبکه اجتماعی جدید قرمز مایل به سبز واجب بود؟! گوشه های پرانتز کیبورد موبایلم فرسوده از بس دیگر اشتباه نمی‌کنم و خوش خط شده ام! عجالتا بماند هنوز مشخصات خلاصه .....is typings قبلی را در دوران پیش از تایپ ب صورت مقاله رونوشت نکرده ام/: هر چند تلویحا فهمیده ام برداشت موجود رمنده قلبم از شاد بودن چیز دیگریست اما همچنان آلارم گوشی من این موضوع را درک نکرده است:! من همچنان وحشی ترین بافق دنیا در تصوراتی که از کلمه خوشحال داشتم الفبا میدرم و چون گرگی گرسنه ب غمکده باز میگردم شاید شاد را جور دیگر بایدزیست!!

خاطرات شیرین و بامزه با سبز سه چشمم را هرگز فراموش نمیکنم درحال دیگر هیچ ویروس ناشناخته ای در اطراف وجود ندارد ک ب خاطر ترس از لبخند دلهره‌آورِ برنامه مثلا همیشه شاد به ساعت موبایلم گوشه چشم نازک نکنم و با ملازمان و نوکران خانه امنم بیش از حد شوخی نکنم؛ زیرا خوشحال ترین تکنولوژی دنیا با همان لبخند های رادیویی اش درون خود تبخیرم میکند! اما حالا !همین حالا! جای من و او مغیر یافته!او که از هست شدنِ همنوعی ناآشنا در پوست خود نمی‌گنجید و دم ب دم گزارشاتی ب سیاره خود در همین زمین میفرستاد و حالمان را بسی عمیق می‌گرفت اکنون مثال روحیست ک هست ولی ما آن را نمی‌بینیم!من حالا از همین سیاره ناآشنای شناخته شده اعلام میکنم خوشحالم ک هردویتان رفتید!خوشحالم میتوانم هر صبح نور خورشید را در مسیر رفتنم ب مدرسه بر پوست و جان و تنم احساس کنم و در مسیر بازگشت برای فهمیدن غذای ناهار با دلی گرسنه تر از فشارسنج چون سنجدی نرسیده در خود قنج بروم! در تلأ لوی این همه خوشحالی شاید غمی نهفته ! غم را بفهمیم! شادی را بفهمیم !به دنبالش برویم و از آنها بپرسیم چ‌کسی اکنون حال تو را دارد؟!کجاست چرا صدای او در فانی ترین دنیای مجازی خوابیده ؟!

تو برای که دلبری میکنی ؟! چه هستی؟ کجایی؟ واقعیت ها را از که پنهان میکنی چرا باید بفهمیم تنهاییِ مجازی را؟! کجا میخوانی مرا؟! فرصت بده درکت کنم; بعد مرا در موبایلِ کوچکم محاکمه کن !قاضی هم باشی قضاوت نکن خلصهِ تنهایی درد مرا؟! این درد تنهایی فقط روحت را نشانه گرفته پس نترس بیمار نمی‌شوی منم که دائما بیمار توام و تو پرستاری هستی بی مهر و‌ ترسو

و چ خوش بود جدایی این لیلی و مجنون در جنون پارادوکس و دروغِ دو ابر قهرمانِ خیالی؛ یکی جانمان را می‌گرفت دیگری روحمان را! به راستی کدام می‌توانست همچنان زنده بماند کرونا یا شاد؟!

نامه خداحافظی من با تویی که اکنون در دستانم بیداری !


#روایتگرباش

داسنامزفسوکی/آناناس‌ِشاد