کتیبه های جیبی

*خوب است که بی پناه باشی یوسف

زندانی بی گناه باشی یوسف

وقتی که زمین قلمروی نامردیست

بهتر که درون چاه باشی یوسف


*آن آینه زنگ می خورد می دانم

این رابطه رنگ می خورد می دانم

مژگان تو تیر است و دل من هم سنگ

تیر تو به سنگ می خورد می دانم


*بگذار ملال عالمی را خوش باش

با باده ی خیام دمی را خوش باش

با حرف نمی شود بسازی آدم

بابرف بساز آدمی را خوش باش


*چیزی نشد از حاصل عشقم حاصل

بهتر که از این به بعد باشم عاقل

من روی دل تو کار کردم یک عمر

اما نشدم سنگ تراشی قابل


*چون می نگرم به کار عالم بهتر

هر مسأله چند وجه دارد در بر

از منظر شعر آه بی چاره درخت

از منظر جبر آه بی چاره تبر


*هرچند که تحقیر شوم باتحقیر

یک ثانیه خو نمی کنم با تزویر

آیینه اگر که واژگون هم بشود

تصویر در آن نمی پذیرد تغییر


*یک دست تازیانه

یک دست گل

کاش

تازیانه ای از گل داشتی


*دریغ آن که

مقصد نیمه ی راه بود

و من راه را

تا انتها پیموده بودم


*جهان چه برای رو کردن دارد

تو اگر عشق را پشت کرده باشی؟


*کسی نیمه ی گم شده نمی خواهد؟


*عشق به همین سادگی بود

او به من گفت شرور

گوش من شعر شنید


*دره به من آموخت

همیشه کوه

فرجام سنگ نیست


*هزار اتیوپی در راه است

تا اتوپیا


*تو را نباید گفت

باید اعتراف کرد


*برای آتش چه فرقی می کند

باد از چه سمت می وزد؟


*گناه دارم خدایا

بروم بهشت؟


*چگونه در منِ هیچ

بی نهایتی از خود ساخته ای؟


*انصاف بده

کدام ابله تریم

من که سنگ هایم را به آسمان پاشیدن

یا تو که آن هارا ستاره پنداشتی؟


*رودخانه طغیان کرد

قایق شکست

قایقران با چوب قایق پل ساخت

به آن سوی رودخانه رفت


*آنقدر دورخیزکردیم

که پریدن از یادمان رفت


*همیشه روزنی هست

حتی در طناب دار!


شاعر:احسان افشاری