نگاهی نو، از زاویهای متفاوت. اینجا راوی منم.
کاش عاشق بودی:)

کاش شعر بودی !
از این شعرهای عاشقانه . . .
نه شعرهایی که غم بغلشان کرده
سفت چسبیده و رها هم نمیکند
شعرهای طولانی و بلند،
ملایم و دلچسب و تمام نشدنی، لبریز از عشق و بوسیدنی . .

کاش دکلمه بودی !
دکلمههای مفهمومی، دکلمههایی که پُر از شور است و شوق،
فراخواندنش امید هست و عشق . . از این دکلمهها که هر روز میشود گوش داد و بیدار شد...

کاش نوشته بودی !
مثلا نوشتههای شاملو به آیدا، از همانها که به خواندنش تشویقم میکردی، یا نوشتهایی پُر شده از بودنها، آغوشها، علاقهها، نوشتهایی عاشقانه همانند نامههای از دور رسیده، سخت به مقصد آمده . .

کاش عاشق بودی !
از این عاشقانههای قصهها، لیلی و مجنون یا شاید شیرین و فرهاد . .
از این عاشقها که محال است تمام شود
ادامه دارد، ادامه دارد، و باز هم ادامه دارد
سالهای طولانی دوام میابد !
از این عاشقها که دست نمیکشند، جا نمیزنند و تا آخرش میمانند،
و اما عزیزِ من کاش عاشق بودی:)!
مطلبی دیگر از این انتشارات
ستاره ای به عمر پروانه...
مطلبی دیگر از این انتشارات
اتاق 246؛
مطلبی دیگر از این انتشارات
آدمها، همیشه آنطور که میگویند، خداحافظی نمیکنند…