بریده هایی از کتاب راهنمایی مردن با گیاهان دارویی


در این پست قسمت هایی از کتاب راهنمایی مردن با گیاهان دارایی نوشته خانم عطار زاده را به اشتراک می گذارم داستان روایتی است از زبان یک دختر نابینا که با مادرش درون یک خانه زندگی می کنند و به شغل عطاری مشغول هستند. امیدوارم این کتاب را مطالعه کنید و از خواندن آن لذت ببرید:

او می گوید هر انسان دور خودش جهانی دارد، جهانی که رنگ، بو و حتا کلمات خاص خودش را دارد هر فرد حتا کلمات خاص خودش را دارد و هر فرد آن را با خودش این طرف و آن طرف می برد، هنگامی که آدم ها از کنار یکدیگر عبور می کنند یا با هم فکر می کنند یا با یکدیگر حر می زنند، این جهان ها در هم فرو می روند و مشترکاتی پیدا می شوند. دلیل تفاوت جملات و افکار آدم ها، تفاوت همین جهان هاست. من اما فکر می کنم همه ما در جهان مشترکی زندگی می کنیم و هر کدام ما ن بر حسب قدرت روانی مان صورتی از همین جهان واحد را درک می کنیم.
شیخ مثل مادر ایمان دارد در این جهان برای هر چیز وقتی هست، اما بر خلاف مادر به تقدیری بودن این وقت اعتقاد ندارد، از نظر او آدمها می توانند با مهیا کردن خودشان تعیین کنند وقت رخدادها را.
شیخ می گوید زمان فقط به واسطه حرکت است که به وجود می آید در واقع در این جهان زمان مقدار حرکتی است و کسی که از بند حرکت رها باشد می تواند از بند زمان رها شود.