علی‌آقا
علی‌آقا
خواندن ۴ دقیقه·۶ سال پیش

ژان دومینیک بوبی یک پروانه‌ی زیبا و خارق‌العاده است

معرفی کتاب پیله و پروانه

در لغت نامه ی شریف دهخدا در تعریف خَرق عادت این طور آمده است: خرق عادت. [ خ َ ق ِ دَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب ) معجزه. کارهایی کردن که در عادت تحققش امکان ندارد. || کرامات اولیاء. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
معرفی کتاب: پیله و پروانه
معرفی کتاب: پیله و پروانه

گمانم بود پدیده‌ی خرق عادت یا همان معجزه و کارهایی کردن که در عادت، تحققش امکان ندارد هنوز هم که هنوز است فعل یا افعالی‌ست مختص اولیاء خدا و آدم‌های بایگانی شده در کتاب‌های معنوی. تا اینکه به واسطه‌ی فیلم لباس غواصی و پروانه یا به ترجمه‌ای دیگر پیله و پروانه با پروانه‌ای به نام ژان دومینیک بوبی آشنا شدم. این فیلم که شرح یک ماجرای واقعی بود مرا به کتابی با همین عنوان رساند.

کتابی که وسط یک دنیا کار و مشغله‌ی شخصی و حال بد جسمی، ظرف دو ساعت خودم را به آخرین جلدش رساندم با پرس و جویی که از دوستی کتابفروش برای خریدنش انجام دادم. ژان دومینیک بوبی در سرزمین محبوبم فرانسه به دنیا آمده است. (از فعل است به جای بود استفاده می‌کنم چون معتقدم او از آن انسان‌هایی‌ست که نمی‌میرند و تمام نمی‌شوند) دومینیک سردبیر مجله‌ی اِلِ در فرانسه است و پدر دو فرزند که بعد از یک حمله‌ی شدید مغزی دچار فلج کامل می‌شود. او بعد از اینکه از کما بیرون می‌آید توانایی حرف زدن ندارد و تنها می‌تواند یکی از پلک‌هایش را تکان بدهد و چشم دیگرش به خاطر عفونت دوخته می‌شود. کتاب شگفت‌انگیز پیله و پروانه را با کمک پلکش می‌نویسد یعنی تنها بخش از تنش که حرکت دارد. با پلکش به پرستاری مهربان دیکته می‌کند و او می‌نویسد. به این ترتیب که پرستار حروف الفبای فرانسه را تلفظ می‌کند و ژان وقتی به حرف مد نظرش می‌رسد پلک می‌زند. کلمات او با این روش سخت و زمان‌بَر حرف به حرف شکل می‌گیرند و پرستار با در کنار هم چیدن آنها به جمله می‌رسد. (کاش من به جای آن پرستار بودم).

ژان مرد باهوش و توانایی‌ست. نمی‌شود او را با آن جسم کاملا از کار افتاده و ناهنجار معلول دانست. این کار، کار هر کسی نیست. او برای سهولت دست‌یابی به کلمات مورد نظرش حروف الفبا را به شیوه‌ی خودش تنظیم می‌کند نه ترتیب معمول آنها؛ برای همین پر کاربردترین حروف و آواها را در صدر تلفظ پرستار و الباقی را در ادامه‌ی آنها چیده است. پرستار او زنی پرحوصله و صبور است و یکی دو تن از دوستانش که با همین روش با او حرف می‌زنند. با کمک پرستار او با سکوتش و تنها با پلک زدن روی حروف الفبا تلفنی با پدر ۹۰ ساله‌اش که نمی‌تواند به ملاقاتش بیاید حرف می‌زند و همین طور با زن محبوبش و فرزندانش.

او مثل بعضی کسانی که در معلولیت سعی دارند کارهایی را انجام بدهند که ضد معلولیت‌شان است و قبلا به آن مشغول نبوده‌اند، نیست. مثلا انسان فلج از دو پایی نیست که بخواهد قهرمان کوهنوردی شود یا نابینایی که بخواهد نقاشی سرشناس شود. او نویسنده‌ای‌ست که پس از ابتلای ناگهانی به معلولیت نیز به دنبال راهی‌ست تا به حرفه و عشق خود ادامه دهد. ژان دومینیک ۱۰ روز بعد از چاپ کتاب شگفت‌انگیزش که شرح حضور دائمی و بی‌تحرک او در یک بیمارستان است و نگاه ژرف اوست به هستی از دریچه‌ی همان یک چشم باز، ظاهرا از دنیا رفته است. ۹ مارس ۱۹۹۷ در ۴۵ ساله‌گی بر اثر سینه پهلو. امیدوارم این کتاب را پیدا کنید و بخوانید. من دو شب پیش از نیمه‌های شب تا سپیده‌ی صبح یک نفس خواندمش در هر صفحه تحسینش کردم و احساس کردم هر یک از پروانه‌های کاغذ دیواری اتاقم اویند اگر من هنوز قدر عشق، زندگی و نعمت با کلمات نفس کشیدن را بدانم.

از متن کتاب:

من بیداری‌های دلپذیرتری داشته‌ام. وقتی به آن صبح آخر ژانویه رسیدم، چشم پزشک بیمارستان روی من خم شده بود و پلک راست مرا با نخ و سوزن می‌دوخت. انگار دارد جورابی را رفو می‌کند. وحشتی غیر منطقی در اطرافم موج می‌زد. اگر این مرد به کارش ادامه می‌داد و چشم چپ من، تنها دریچه‌ی ارتباطم با دنیای خارج، تنها پنجره‌ی سلول تنهایی‌ام‌ و تنها روزنه‌ی تنگ پیله‌ام را نیز می‌دوخت چه اتفاقی می‌افتاد؟ خوشبختانه آن طور که معلوم شد من در تاریکی غوطه‌ور نشدم او به دقت وسایل دوخت و دوزش را جمع کرد و در قوطی‌های کوچکی قرار داد. بعد با صدای دادستانی که برای خلاف‌کاری حرفه‌ای تقاضای اشد مجازات می‌کند فریاد زد: شش ماه! من با آن چشمم که باز بود انبوهی از علائم پرسشگرانه به سویش فرستادم اما افسوس مردی که روزهایش را با نگاه کردن دقیق در مردمک چشم مردم سپری می‌کرد، آشکارا از تفسیر یک نگاه ساده عاجز بود. او نمونه‌ی یک پزشک بی‌توجه بود. مغرور، خشن و کنایه‌گو...

منبع


سایر مطالب:

معرفی کتابپرستاردومینیکفرانسهپیله و پروانه
بیشتر مطالب این صفحه بازنشرند چون به نظرم ارزشش را دارند. علی حسین‌زاده هستم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید