از روز کتاب تا دانشگاه/ ویرایش شده

سلام روزتون بخیر باشه? چطورید؟ خوب و خوش و زردید؟

پینترست
پینترست

پارسال بود که این پست رو نوشتم و عنوانش رو دورهمی کتابدوست‌ها گذاشتم. هفته‌ی کتاب و کتابخوانی بود و توی فضای کامنت شروع کردیم به صحبت راجع‌به کتاب‌هایی که خوندیم و میخوایم بخونیم و...

پارسال ذوق بیشتری داشتم، برنامه‌ریزی کرده بودم که هر روز حدودا یک کتاب تمام کنم، منتظر تخفیف‌ها بودم که کتاب تازه بخرم، کلی مکالمه‌ی جذاب با شما راجع‌به کتاب داشتم و... چقدر خوش گذشت.?

امروز دوشنبست، حدودا نصف هفته‌ی کتاب و کتاب‌خوانی گذشته و دریغ از یک کتابِ به انتها رسیده.?

اواخر مهر و دو سه روز ابتدایی آبان که هنوز دانشگاه جدی نشده بود بیشتر کتاب میخوندم، حتی توی چند روز متوالی دو‌ سه‌تا کتاب تمام کردم و به چندتا کتابفروشی سر زدم.

اما چند هفته‌ایه که سرم با دانشگاه، دوره‌هایی که شرکت کردم و... شلوغ شده و میشه گفت مطالعه آزادم به زمان‌های مرده محدود شده؛ البته گاهی فرصتم بیشتره.

معمولا این روزها یک کتاب توی کیفم هست و توی مسیر خونه و دانشگاه یا بین کلاس‌ها میخونمش.

برام جالبه که پارسال تصور میکردم بعد از کنکور کتاب خوندنم بیشتر خواهد شد اما حالا...?

البته من علم اندوزی رو کنار نگذاشتم و شاید حتی بیشتر از پارسال در این مسیر حرکت میکنم، فقط شکلش تغییر کرده.

امروز داشتم فکر میکردم که دارم رویای سال گذشتم رو زندگی میکنم (البته نه دقیق و با چندین تفاوت) و این رویا سخت‌تر و پر رنج‌تر از تصورم شده اما من همچنان دوستش دارم.?

پ.ن: این روزها توی مسیر، مجله ناداستان میخونم؛ شماره‌ی۰۰۴ با عنوان "پول". انتخاب مجله برای زمان‌های مرده‌ای مثل اتوبوس و مطب دکتر و... خیلی خوبه چون متن‌ها عمدتا کوتاهند و تمرکز خیلی‌زیادی لازم ندارند از طرفی مجلات میتونند شما رو با یک عالمه‌ نویسنده‌ی جدید آشنا کنند. این اولین شماره‌ایه که از ناداستان میخونم و تا اینجا بعضی متن‌هاش رو خیلی دوست داشتم، باعث شدن بیشتر و بهتر راجع‌به پول، ارزشگزاری و... فکر کنم.


حالتون چطوره؟ پاییز رو چطور میگذرونید؟ از کتاب‌هایی که خوندید و میخواید بخونید بگید?



پی نوشت ویرایش: به مبینا گفتم که پست آخرم رو نوشتم، گفت این که خداحافظی نبود! درست میگفت؛ نبود، اما من میخواستم خوشگل برم، میخواستم بیایم و با هم حرف بزنیم و از کتاب‌ها و تجربه‌هامون بگیم، اگر میگفتم احتمالا این آخرین یادداشت منه شاید دیگه انقدر خوشگل نمیشد.

دوستای عزیز ویرگولی، عزیزان همیشه همراه، خیلی خوشحالم که باهاتون آشنا شدم، عمیقا از صحبت کردن با شما لذت بردم و بهترین‌ها رو براتون میخوام.

با مهر و آرزوی لبخند به پهنای صورت، فرجانه?

پاییز خوبی داشته باشید??

۲۹آبان ۱۴۰۱، ۶روز بعد از انتشار

پ.ن۲: اگر آمدید و نبودم و کارم داشتید، نظر بزارید، احتمال داره که ببینم?