???????

عاشق دوستاش بود

عاشق تک تکشون

به نظرش هرکدوم از دوستاش ویژگی های خاصی داشتن که فوق العاده شون میکرد

برای همین اونشب انقدر خوشحال بود

شب تولدش بود

یه کیک بزرگ خریده بود که ظاهرشم باعث میشد دهنش آب بیفته

دوستاش همه اومده بودن و خوشحال بودن و میخندیدن

با هم حرف میزدن،شوخی میکردن

داشت بهترین روز زندگیشو میگذروند،همون روزی که همیشه آرزوشو داشت

تمام شب رو با خوشحالی کنارشون گذروند

باهم بازی کردن،فیلم دیدن،پاپ کورن خوردن

با دوچرخه هاشون تو حیاط مسابقه دادن

صحبت کردن

و اون بهشون قول داد بزرگترین سورپرایز زندگیشونو رقم میزنه و شبی به یاد موندنی براشون میسازه

نوشیدنی ای رو که ساعتها برای درست کردنش زحمت کشیده بود رو براشون سرو کرد، به سلامتیش همه لیوان رو یه نفس سر کشیدن

کمتر از پنج ثانیه بعد در سکوت کامل با لبخند لیوان خودشو سر کشید

مزه ی خوبی میداد

مزه ی موفقیت

بالاخره تونسته بود سریعترین سم کشنده رو بسازه و به آرزوش، یعنی زندگی ابدی با عزیزانش برسه...