بیشتر میخواهم نویسنده باشم تا برنامه نویس
من میخواهم فریبا باشم
مدت هاست با خودم فکر میکنم آیا من ذاتا کمالگرا به دنیا آمده ام؟ یا در زندگی به کمالگرایی رسیده ام؟ اصلا آیا من حقیقتا کمالگرا هستم؟
دنبال پاسخ نباشید چون پیدا نکرده ام. فقط میدانم دارم رنج میکشم. یک رنج بی پایان روز افزون. نمیدانم این فقدان رفاه از ابتدای کودکی ام بود که همیشه سعی میکردم سطح زندگی ام را بالا بکشم یا از همان کمالگرایی سرچشمه میگرفت.
شاید بزرگ شدن در یک خانواده با سطح رفاهی و اقتصادی پایین و فرزند یک کارگر شرافتمند بودن باعث شد که از همان کودکی بخواهم درس بخوانم و مهندس شوم. شاید آن زمان که کودکی به سن من که مدرسه هم نمیرفت نمیدانست کامپیوتر چه هست، من میخواستم مهندس کامپیوتر شوم! اگر با خودم رو راست باشم تمام دوره تحصیل شاگرد درس خوان ممتاز بودم. اواخر دبیرستان تنها آرزویم این بود که یک رتبه خوب بیاورم و دانشگاه دولتی قبول شوم. که توانستم رتبه دو رقمی کنکور شوم و بهترین دانشگاه در تهران درس بخوانم. بعدش هم خواستم برنامه نویس شوم که شدم. و در حد توانم خودم را بالا کشیدم. دلم میخواست سینیور شوم که شدم. دلم میخواست با مصطفی ازدواج کنم که کردم. خانه بخرم که خریدم. ماشین خارجی بخرم که خریدم. مادر بشوم که شدم.درآمد ارزی داشته باشم که دارم. حالا این دختر چه کم دارد؟ از نگاه دیگری یک آدم موفق است که به همه خواسته هایش رسیده.
اما هیچوقت به آرامش و شادی نرسیده است. شاید خیلی ها دلشان بخواهد مثل او باشند. یک برچسب موفقیت هم به او بچسبانند. اما این دختر عمیقا آرزو میکند کاش یک دختر روستایی بود و با همسر روستایی کشاورزش در یک روستا به دور از دغدغه های الانش زندگی میکرد و هیچوقت دانشگاه و سر کار نرفته بود. و رویاهای بزرگ نساخته بود. و دارایی اش برایش کافی بود. و لازم نبود مدام به فکر خیلی چیزهای بهتر باشد. و دیگر نزدیکان به او برچسب ناشکر نمی چسباندند. بدون اینکه بدانند او ابدا ناشکر نیست فقط یک چیزی او را آزار میدهد و از یک حس درونی رنج میکشد. او شادی را تجربه نکرده. سر بی فکر بر زمین نزاشته. یک روز استراحت نکرده. و کلاس های روانشناسی اش به او کمک نکرده.او تمام عمرش را دویده.
کمالگرا ها را قضاوت نکنید. آنها عمیقا رنج میکشند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
رابطهی ایمان و علم
مطلبی دیگر از این انتشارات
ما خوششانستر از همه بودیم!
مطلبی دیگر از این انتشارات
گره های روانی، زخم های ذهنیِ عمیق.