پستهای مرتبط با دلنوشته تعداد کل پستها: ۲۴ سایر پستها با این تگ در ویرگول Queen Viana در همیشه بنویس ۱ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه کسی که عاشق نشده بود من نه مردهام و نه سوختۀ آتش تو. Goli در همیشه بنویس ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه تکه گمشده ی قلب من دنیارو به خاطرش نگرد؛ روشنایی دقیقا رو به روت نشسته:)) صدرا در همیشه بنویس ۲ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه نوشتم تا خوانده شود صدرا از وقتی که یادش میاد به نوشتن علاقه داشت. اون قدری مینوشت که الا... علیرضا در همیشه بنویس ۲ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه پنکیکِ نیمه شبانه؛ نیم پز همراه با لک تی شرت و چربی اضافه. آخرین پنکیکی که درست کرده بودم دلچسب ترین پنکیکی بود که خوردم، اونقدر... علیرضا در همیشه بنویس ۲ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه گره های روانی، زخم های ذهنیِ عمیق. تلاش نمی کنم، فقط در باتلاق دست و پا میزنم. باتلاقِ خود ساخته؟ نه. زند... علیرضا در همیشه بنویس ۲ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه هستند، هستند، و وقتی که دیگر نیستند... چرا خلاءِ جای خالیِشان همه ی خوشی ها را به سمت خود می کشد و مانند یک... حسن مساوی در همیشه بنویس ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه همینطوری.... موضوع های مختلفی توی سرم بود تا امشب چند خطی رو باهم دیگه مهمون باشیم... صدرا در همیشه بنویس ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه ایستاده در برابر تو برای ساقه سبزی که دوباره از ذوق دیدارش نوشتم?? مرضیه در همیشه بنویس ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه مادرم فردا تولد توست تویی که دیگر اینجا نیستی؛ در روزمرگیهای طاقتفرسا و ما... Dast Andaz در همیشه بنویس ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه مادربزرگم گربهها را دوست داشت! مادر بزرگم اهل یزد بود روزگارش بد نبود بوی نان میداد گاهی نان هم میپ... ‹ 1 2 3 ›
Queen Viana در همیشه بنویس ۱ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه کسی که عاشق نشده بود من نه مردهام و نه سوختۀ آتش تو.
Goli در همیشه بنویس ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه تکه گمشده ی قلب من دنیارو به خاطرش نگرد؛ روشنایی دقیقا رو به روت نشسته:))
صدرا در همیشه بنویس ۲ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه نوشتم تا خوانده شود صدرا از وقتی که یادش میاد به نوشتن علاقه داشت. اون قدری مینوشت که الا...
علیرضا در همیشه بنویس ۲ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه پنکیکِ نیمه شبانه؛ نیم پز همراه با لک تی شرت و چربی اضافه. آخرین پنکیکی که درست کرده بودم دلچسب ترین پنکیکی بود که خوردم، اونقدر...
علیرضا در همیشه بنویس ۲ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه گره های روانی، زخم های ذهنیِ عمیق. تلاش نمی کنم، فقط در باتلاق دست و پا میزنم. باتلاقِ خود ساخته؟ نه. زند...
علیرضا در همیشه بنویس ۲ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه هستند، هستند، و وقتی که دیگر نیستند... چرا خلاءِ جای خالیِشان همه ی خوشی ها را به سمت خود می کشد و مانند یک...
حسن مساوی در همیشه بنویس ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه همینطوری.... موضوع های مختلفی توی سرم بود تا امشب چند خطی رو باهم دیگه مهمون باشیم...
صدرا در همیشه بنویس ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه ایستاده در برابر تو برای ساقه سبزی که دوباره از ذوق دیدارش نوشتم??
مرضیه در همیشه بنویس ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه مادرم فردا تولد توست تویی که دیگر اینجا نیستی؛ در روزمرگیهای طاقتفرسا و ما...
Dast Andaz در همیشه بنویس ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه مادربزرگم گربهها را دوست داشت! مادر بزرگم اهل یزد بود روزگارش بد نبود بوی نان میداد گاهی نان هم میپ...