چالش کتابخوانی طاقچه: بار دیگر شهری که دوست میداشتم.
این نوشته ممکن است برخی بخشهای کتاب را افشا کند!
برای کتاب آبان ماه چالش کتابخوانی طاقچه قرار بود کتابی که در اون عشق حرف اول رو میزنه رو بخونیم. انتخابهای زیادی داشتم ولی به یاد زیباترین عاشقانهای که خوندم افتادم و تصمیم گرفتم مجددا کتاب «بار دیگر شهری که دوست میداشتم» از نادر ابراهیمی عزیز رو بخونم.
کتاب «بار دیگر شهری که دوست میداشتم» کتاب کوتاهیه دربارهی عشق بین راوی و هلیا، دختر خان. کتاب سه بخش (باران رویای پاییز ، پنج نامه از ساحل چمخاله به ستاره آباد و پایان باران رویا) داره که دو بخش اون تلفیقی از گذشته و حال و یک بخش اون (بخش دوم) نامههای راوی به هلیاست. نثر کتاب پر از حسه و عشق و دوری و جدایی و درد رو به درستی منتقل میکنه. در بخشهای اول و سوم کتاب روایتها جریان سیال ذهن داره و میبینیم که راوی بین خاطرات گذشته و وقایع زمان حال مدام پرش ذهنی رو تجربه میکنه. راوی پشیمان از گذشتهی تلخی که تجربه کرده بعد از سالها غرق در خاطرات گذشته به شهری که دوست میداشت برمیگرده. این سردرگمی و پراکندگی فکر راوی به خوبی بیان شده. علاوه بر روایت عشق نافرجام راوی و هلیا، روایتها شامل برخی مسایل اجتماعی روز آن دوران مانند اختلاف طبقاتی خان و رعیت هستند.
راوی که از طبقه رعیت است و هلیا که دختر خان شهر است برای زندگی کردن با هم به چمخاله فرار میکنند، راوی برای ساختن یک زندگی تلاش میکنه و هلیا از سختیهای زندگی پیش روشون جا میزنه. بعد از ۵ ماه به شهر برمیگردند و جداییشون از این جا شروع میشه. راوی بعد از طرد شدن دوباره به چمخاله برمیگرده و در اون ایام ۵ نامه برای هلیا مینویسه (بخش دوم) و پس از اون، بعد از یازده سال دوری با پشیمانی و ادعای این که هلیا رو فراموش کرده به شهری پدری برمیگرده. ادعایی که خودش در متن به اون اشاره میکنه و میگه: «چه کسی میتواند بگوید “تمام شد.” و دروغ نگفته باشد؟» ولی باز تاکید داره که «هلیا! بازگشت من به شهر بازگشت من به تو نیست.». راوی در این بازگشت با پشیمانی به دنبال نشانی آشناست ولی حتی خانه پدریش رو هم پیدا نمیکنه.
با خوندن کتاب همراه با راوی در کودکی با هلیا میخندی و پروانه جمع میکنی و عاشق میشی. همراه با راوی و هلیا به چمخاله فرار میکنی و همراه باهاشون از سختی زندگی گریه میکنی. همراه باهاشون به شهر برمیگردی و همراه با راوی از طرف پدرش و همشهریهاش طرد میشی. اصلا مگر میشه درد طرد شدن رو در «مردم یک شهر مرا دشنام میدادند، شهری که دوست میداشتم، و مردمی که پیش از این بارها ستوده بودم.» دید و تا عمق وجود درکش نکرد؟ این کتاب رو به همین خاطر جزو بهترین عاشقانههایی که خوندم میدونم؛ چون وقتی شروع به خوندن کتاب میکنی تلخی فراز و نشیب زندگی راوی به دل آدم فرود میاد و رنج راوی رنج خواننده میشه.
خوندن این کتاب رو پیشنهاد میکنم و نمره من به این کتاب ۵ از ۵ است. اگر مایل به خوندن کتاب از طاقچه هستید میتونید اون رو از لینک زیر دریافت کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا کتاب خوان ها؟!
مطلبی دیگر از این انتشارات
نوشتن(١)
مطلبی دیگر از این انتشارات
لمس احساساتی که برای من بود.