ما مهره های شطرنجی هستیم که با خواست خودمون وارد زندگی نشدیم و مجبور به اطاعت از فرمانِ دست هایی از درون تاریکی هستیم
هیس! ساکت باش وگرنه لو میریم!
راه خونه تا مدرسه برام هیجان انگیز بود! :)
دوست داشتم برم مدرسه...خیلی از درس هارو دوست داشتم( و دارم) و بخاطرشون، مدرسه هم جزو علایقم بود...اما خب بعضی چیزا، بعضی آدما، سیاهی درون شون...ذات بدشون...رفتار های زشت شون و تمام عقده شون رو اونجا خالی میکنن! و باعث میشن موقعی که میخوام برم مدرسه، پاهام کش بیان و نتونم خوشحال برم:)...مجبور میشم لبخند رو برای چند ساعت پشت در مدرسه بزارم تا آسیبی بهش نرسه!...مجبور میشم محبت رو توی کیفم بپیچم و بهش بگم:هیس! ساکت باش وگرنه لو میریم:)...من مجبورم از مغازه کنار مدرسه یه نقاب بخرم که اخماش کم مونده چشمش رو کور کنن:)...تا توی چشم همچین آدمایی نباشم!
آدمایی که بویی از انسانیت نبردن و نخواهند برد!...کسایی که فکر میکنن«بچه باحالای» مدرسه هستن:)...با خز بازیاشون و توهین هاشون، خیلیا رو طرد میکنن و درون خیلیا دینامیت بکار میزارن تا درونش رو متلاشی کنن:)
اینجور آدما، مختص مدرسه منو تو نیست! مال همس!!:)
باید یاد بگیریم باهاشون کنار بیایم و از گزند شون دور بمونیم، چون تنها راه همینه!...منو تو هیچوقت توان مقابله با همچین آدمایی رو نداریم چون اندازه اونا، روح مون خراشیده و لکه لکه نیست!
منو تو، براشون مثل یه اسباب بازیم!...اسباب بازی که منتظرن با فشار دادنش، صدایی از پیش تعیین شده از دلمون بیاد بیرون و بگه: متاسفم!...معذرت میخوام!...اسباب بازی که به محض خراب شدن، میرن دنبال یه نو تر و سالم تر....
اما میدونی؟...توی دنیا هزاران تا ازین اسباب بازیا وجود داره!...پس بیا خوب بشیم:)..بیا شاد باشیم:) تا بقیه هم یاد بگیرن قوی بشن! ... منو تو الان روی "سن" وایستادیم و چشم هزاران آدمی که مثل ما زخم خوردن، قاب عکس مون شده!...بیا نا امیدشون نکنیم، بیا تا باهم بهشون امید بدیم که دوباره میتونن زیبا باشن:)...دوباره میتونن محبت دریافت کنن....مثل منو و تو!
همچنین بخوانید :)
مطلبی دیگر از این انتشارات
یادداشتهای پراکندهی آقای معلم3
مطلبی دیگر از این انتشارات
مجموعه فاجعه به بار اوردن های من4
مطلبی دیگر از این انتشارات
مجموعه فاجعه به بار اوردن های من۶