??
درد جمله ای کامل است
اینجا،درون سوگ،جایی هست که کلمه ها برای توصیف واقعیت خیلی ناچیز هستند.می خواهید از عمق فاجعه بگویید ولی کلمه ها برای بیان احساسات شما کافی نیستند.
آدم ها از شما می پرسند چه حالی دارید؟آنها می خواهند راجب جزئیات غصه های شما بدانند.آنها از شما می خواهند راجب آینده صحبت کنید.از برنامه هایی که دارید، از طوفانی که درون قلب تان می وزد، از اشک هایی که ناخواسته روی گونه های تان جاری می شوند و....
اما مشکل اینجاست که کلمه ها کوچکتر از آن هستند که بزرگی غم شما را ابراز کنند.وقتی که دنیا بر سرتان خراب شده،وقتی که همه ی زندگی تان از دست رفته است هیچ لغتی در هیچ زبانی وجود ندارد که بتواند سرِّ درون روح شما را برملا کند.
درد جمله ای کامل است.صدایی از درون قلب و اعماق وجود
ـمگان دیواین
شما نمی توانید لغات را کنار هم بچینید.نمی توانید با آنها به دیگران بگویید که چقدر همه چیز تغییر کرده است،چقدر شما شکسته شده اید و چگونه این غم، زهرِ تلخی را بر روی تمام لحظات زندگی تان پاشیده است.شعر و ادبیات می توانند مفید تر باشند ولی بازهم همه ی تلخی واقعی را نشان نمی دهند.
جهان سوگ بزرگ تر از این است که در لغات گنجانده شود. این که نتوانید عواطف واقعی تان را بیان کنید،ضعف شما نیست؛بلکه قدرت درد است. شما ناتوان نیستید، بلکه زبان از بیان زخم های شما قاصر است.این بزرگیِ غم نیست که راه گلوی تان را بسته است،بلکه کوچکی کلمات هستند که سد راه زخم های قلب شما شده اند.
منبع:
مرتبط:
مطلبی دیگر از این انتشارات
لنگرگاهی در شن های روان
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب تلستوی و مبل بنفش
مطلبی دیگر از این انتشارات
مرگ: از دست دادن: سوگ