هیــــــس! آرام بخوان! بگذار فریاد ناگفته ها به گوشت برسد!
ازش متنفری!! :)
خنده بلندی سر میدهد و پس از نگاهی پر معنا
و طولانی به چشمان مبهوت مردِ نامردش ،
در صفحه ای از همان دفترچه خاطرات همیشگی
ـ با چشمانی لبریز از اشک ـ چیزی نوشته و پس
از کندن برگه و گذاشتنش زیر فنجان چای سرد شده ،
از جایش برخاسته و از کافه خارج میشود!
مردِ نامرد ، با مکثی چند دقیقه ای ؛ کاغذ را برمیدارد
و نوشته رویش را با صدای بلند میخواند:
همانطور که در پیاده روی شلوغ قدم برمیدارد
مدام با خود زمزمه میکند:
-هیچی نشده! هیچی تو چشماش نیست!
هیچ فرقی با بقیه نداره! ازش متنفری!
تو ازش متنفری !!!
نویسنده: یاسمین فتحی "لاکپشت?"
کپی بدون هشتگ نویسنده حرام ‼️
مطلبی دیگر از این انتشارات
سپیدی برف اینجا به سرخی میزند!
مطلبی دیگر از این انتشارات
کافه یادگاری..
مطلبی دیگر از این انتشارات
زمستانی زودتر از دی ماه