یادداشتی دربارۀ فیلم «قهرمان» | مسیحای مصلوبِ فرهادی

سلام! روز و روزگارتان بخیر!

در این پست سعی کرده‌ام به نکاتی که بعد از دیدنِ فیلم قهرمان به ذهنم رسیده است اشاره‌ای بکنم. هیچ قطعیتی در این متن وجود ندارد و فقط دیدگاهِ محدودِ یک مخاطبِ عادی است. امیدوارم بعد از خواندنِ آن، اندکی ذهنتان به تقلا افتاده باشد! اگر فیلم را دیده اید که چه بهتر و اگر ندیده اید هم می‌توانید پس از خواندنِ این متن، با برخی ابعاد آن آشنا شده و بهتر و کنجکاوتر به تماشای آن بنشینید.

تحلیل و بررسی فیلم قهرمان | مجلۀ مُرَکّب
تحلیل و بررسی فیلم قهرمان | مجلۀ مُرَکّب


نکتۀ مهم: در این متن، تقریبا چیزی از داستانِ فیلم فاش نخواهد شد. (یا به زبانِ بیگانگان، فیلم «اسپویل» نخواهد شد.)

قبل از هرچیز، اندکی از داستان فیلم بگویم تا ذهن‌مان برای حلاجیِ بهترِ فیلم، آماده شود:

رحیم (امیر جدیدی) مردی است که به خاطر بدهکاری به باجناقِ سابقش (محسن تنابنده) به زندان افتاده است. او از همسرش جدا شده و پسری نوجوان دارد. پسر در غیاب رحیم، با عمه‌اش _خواهرِ رحیم_ زندگی می‌کند. رحیم رابطه‌ای جدید را با یک دخترِ دلباخته به نامِ فرخنده شروع کرده است و قصد دارد در آینده با او ازدواج کند. فرخنده راهی برای تسویه‌ی بدهکاریِ رحیم پیدا می‌کند و وقتی رحیم برای مرخصی از زندان خارج می‌شود، هر دو به دنبال گرفتن رضایت از شاکیِ رحیم و پرداخت بخشی از بدهیِ او هستند. اما در این بین، اتفاقاتی رخ می‌دهد و رحیم بر سر یک دوراهی گیر می‌کند و دستِ بر قضا، مسیرِ دشواری را انتخاب می‌کند.....
امیر جدیدی در نقش رحیم | فیلم قهرمان
امیر جدیدی در نقش رحیم | فیلم قهرمان


مسئلۀ عامِ «قهرمان»

فرهادی در این فیلم، نشان داد که تسلط خوبی روی حداقل بخشی از جامعه‌ی ایران و مسائل اجتماعیِ آن دارد. او در به تصویر کشیدن زندگی انسان‌های عادی و متعلق به طبقه‌ی متوسطِ رو به‌ پایینِ ایران، خوب عمل کرده است‌. قشری که نه مثل رفقای «درباره‌ی اِلی» وقت خوش‌گذرانی‌ و تفریح دارند و نه مثل مردمان «فروشنده» و «یک جدایی»، پیشینه‌ای فرهنگی و روشن‌فکری. در فیلم قهرمان، قصه، قصه‌ی عادی‌ترین و سربه‌زیرترین مردمانِ این جامعه است. همان‌هایی که کلماتِ کلیدیِ صحبت‌های هر روزه‌شان، چِک و قرض‌وقوله و بدهکاری و طلبکاری و از این دست عبارات است. به همین دلیل می‌توانیم اذعان کنیم که سینمای فرهادی اندکی «اجتماعی‌تر» از قبل شده است. چرا که مسئله‌ی او عام‌تر و فراگیرتر است‌ و سمپاتیِ بخش‌ بزرگ‌تری از جامعه را برمی‌انگیزد و در نهایت می‌توان گفت به واقعیت و بطنِ جامعه نزدیک‌تر است.

قصه‌ی فیلمِ قهرمان از پیچیدگیِ خاصی برخوردار نیست‌. سر راست است. تعلیق و شگفتانه و سپس گره‌گشاییِ خاصی ندارد و مخاطب هم متوجه این قضیه می‌شود. چرا که در اواسط فیلم، اتفاق اصلیِ فیلم رخ می‌دهد و حال در ادامه باید شاهد عواقب و حواشیِ آن باشیم. فیلم قهرمان در ابتدای کار شدیدا شما را به قصه امیدوار می‌کند. و حتی خوشحال‌. اما بلافاصله پس از برملا شدنِ منشِ قهرمانانه‌ی «رحیم»، نشانه‌هایی از ناآرامی و آشوب را حس خواهید کرد. در واقع فرهادی تلنگرهای کوچک اما مهمی را در اوایل شکل‌گیری داستانِ فیلم، جای‌گذاری کرده تا به مخاطب بگوید خیلی دل خوش نکن. اینجا جایی برای شادی و خوشحالی و آرامشِ ذهن نیست‌. و مخاطبی هم که به پای سینمای فرهادی می‌نشیند، طبیعتا باید بداند که پس از ردیف شدنِ اسامیِ عوامل فیلم، با ذهنی قفل شده، مبهوت و مِه‌آلود از سالن سینما خارج خواهد شد.


تکنولوژی؛ نقطۀ اوج و اتصالِ مصائبِ زمانه

اما جا دارد که بیشتر و مفصل‌تر به تبحر فرهادی در حوزه‌ی مسائل اجتماعی جامعه‌ی ایران بپردازم. فیلم قهرمان ملغمه‌ای از معضلات و مسائل و پدید‌ه‌های اجتماعی است. و شاید مهم‌ترینِ نقطه‌ی اتصال این مصائبِ اجتماعی و البته فردی در فیلم، فضای مجازی باشد. که فرهادی با قدرت از آن و نقشش در روند داستان استفاده کرده است.

جنگ‌ها و درگیری‌های امروزِ ما دیگر محال است فقط در کوچه و بازار و دادگاه و پاسگاه رخ بدهند. ریشه‌ی تقریبا هر اتفاق نامعمول و مهمی را باید در فضای مجازی جست‌وجو کرد. و در فیلم قهرمان هم بخش زیادی از تقلاهای رحیم، صرفِ غلبه بر فضایی می‌شود که علیه‌ش ایجاد شده است. فضایی که ابتدا مجازی است، و بلافاصله حقیقی هم می‌شود. و این فضا ترکیبی است از حقیقت و دروغ. و اما قدرت فضای مجازی بیشتر از این‌‌هاست و بی‌شک قهرمانِ ما را آزار خواهد داد.

فرهادی در این فیلم باز هم بر نهاد خانواده و اهمیت آن بر زندگی و روح‌ و روانِ افراد دست می‌گذارد. و تاکید و دغدغۀ او تا حد زیادی کودکان هستند. همان‌هایی که زیرِ دست و پای بزرگ‌ترها و کارهاشان در حال لِه شدن هستند و صدای فریاد و شیون‌شان هم به جایی نمی‌رسد. در اینجا نیز فرهادی اشاره‌ای به تاثیرات تکنولوژی بر کودکان دارد. به اعتیاد و وابستگیِ لاینفک آنان به پلتفرم‌های هوشمند. به اینکه خیلی اوقات ملجأ و پناه آنان فقط همین تبلت‌ها و گوشی‌ها و بازی‌های پرسروصدای آن‌هاست. و از این طریق جای خالیِ والدین در عرصه‌های مختلفِ زندگی برای فرزندان پُر می‌شود.

البته این اشاره‌های انتقادی او به اعتیاد کودکان به تکنولوژی، اندکی نخ‌نما و سطحی است. و واضح است که این صحنه‌ها و دیالوگ‌ها برای چنین حرف و نقدی تدارک دیده شده اند. منظور اینکه این نقد، اندکی جدای از بدنۀ فیلم انگاشته می‌شود. گویا که اضافی است. و می‌توانست بهتر و عمیق‌تر باشد.چرا که فرهادی نقدش را از طریق زیرلایه‌های روایت ارائه نمی‌کند. و البته جای اعتراض چندانی هم نیست. چرا که حرف اصلی‌اش را به خوبی و با تاثیرگذاری زده است.

همچنین فروپاشی خانواده در قالب طلاق نیز در فیلم قهرمان مورد نقد و بررسی است. در واقع فرهادی موضع خود نسبت به طلاق را در «جدایی نادر از سیمین» به خوبی و صراحت بیان کرده بود. منتها در آن‌جا ما داستان را تا لحظه‌ی وقوع طلاق شاهد بودیم. و مصائبی که یک زوج و فرزندشان تا قبل از جدایی متحمل می‌شوند. اما در این فیلم ما پس‌لرزه‌های طلاق و تاثیراتی که روی روند رشد فرزند می‌گذارد را نیز شاهد هستیم. در امتداد همان مسیر، حال فرزندِ رحیم که بچه‌ی طلاق است، به تبلت پناه می‌برد. و دچار استرس و اضطراب و کم‌رویی و لکنت‌زبان نیز هست. که البته زندانی بودن پدرش نیز بر این عوامل تاثیر مضاعف گذاشته است.

همان‌طور که گفتم فیلم بسیار خوش‌بینانه و امیدوارکننده آغاز می‌شود. مثلا در ابتدا چهره‌ی خوبی از مسئولان و مدیران میانی کشور نشان‌ داده می‌شود. همه در حق قهرمانِ داستان خیر و نیکی می‌کنند. دست به دست هم می‌دهند تا کار او را راه بیندازند. حال آن که ما می‌دانیم سلام گرگ بی‌طمع نیست و همان اول کار، پروندۀ شخصیت‌ها را نمی‌بندیم. همچنین در ادامه، عواملی ایجاد می‌شوند تا عیشِ رحیم، از حالتِ مدام خارج و به عیشی گذرا تبدیل شود و تنگناهایی را برای او/قهرمان ایجاد کند‌.

بخشی از این عوامل ناشی از کارهای نابخردانۀ خود رحیم است. و تصمیماتِ اشتباهی که می‌گیرد. یعنی او صرفا قربانی رذالتِ مسئولان و خباثتِ جامعه نیست؛ بلکه قربانیِ حماقت خود نیز، هست. و در همین گلوگاهِ برخوردِ مقصران است که فرهادی خنجر زهرآگینِ نقدش را در گلوی جامعه، سازمان‌ها، عوامل، مسئولین و در نهایت حکومت فرو می‌کند. و دست می‌گذارد روی دو غدۀ متورمی که دیری است جان حکومت را به خطر انداخته است؛ یکی تظاهر و دیگری سانسور. تظاهر به اینکه وضع خوب است و در جامعه و سازمان‌ها و ادارات هنوز رحم و مروّت و مردانگی وجود دارد و مسئولان خیرخواه هستند و در یک کلام وضعیت سفید است. و اختفا و سانسورِ گندها و کثافاتی که زیرِ پوشش این وضعیتِ سفید انباشته شده‌ اند. و فقط کافی است تا لکه‌ای از این سیاهی‌ها به بیرون بروز کند تا کل آن سفیدی را زیر سوال ببرد. و در این صورت اگر در واقع و مستقل از سفیدنمایی‌های حکومتی‌ها، سفیدی و امیدی هم باشد، با رو شدنِ آن گندها و لاپوشانی‌ها، باز هم ورق بر می‌گردد و سیاهی فرصت غلبه بر تصویرِ جامعه را باز می‌یابد. البته این‌ها همه کوششِ دو جبهه‌ی متخاصم است تا فقط «تصویر» و «بازنماییِ» جامعه را تغییر دهند. تلاشی است برای تسلط بر اذهان. و افسار اذهان هم امروزه دست فضای مجازی است. حال آن‌که در واقع، چه چیزی جریان دارد و کدام جبهه به حقیقت و واقعیتِ جامعه نزدیک‌تر است، سخن دیگری است.

در جبهۀ گل و بلبل یا سفیدنمایی، رزمندگان منتظر اند تا فقط یک سرنخ کوچک و یک دستمایه‌ای بیابند تا با آن نمای جامعه را گل‌آرایی کنند و آذین ببندند. برای همین پس از اینکه عمل قهرمانانۀ رحیم برملا می‌شود، صداوسیماچی‌ها سریعا صف می‌بندند و کار به مصاحبه و تجلیل و غیره می‌کشد. و رحیم سرِ دست گرفته می‌شود و توی بوق و کرنا می‌شود. خیلی زود از او قهرمانی ملی می‌سازند. و البته همین «ساختن» بعدا گریبانِ خودِ قهرمان و سازندگانش را می‌گیرد.

از آن طرف و در جبهۀ گِل و گَنداب و سیاه‌نمایی هم، رزمندگان منتظر اند تا دستمایه‌ای برای رو کردنِ ذاتِ جامعه و سیستم حاکم نشان دهند. و گاها از اغراق و افترا و تخیل هم استفاده می‌کنند. و برای همین است که در فیلم، فضای مجازی و رسانه‌های غیررسمی، بستر و فضایی می‌شوند که این تجلیل و تقدیر از رحیم به خاطر عمل قهرمانانه‌اش را، در واقع پوششی برای رفتارهای غیرانسانی و ظالمانه‌ی نهادِ زندان نشان دهند.

یعنی در فضای مجازی ماجرا از سوی سیاه‌نماها این‌گونه بازتاب داده می‌شود که مسئولان زندان، از اقدام و حرکت رحیم به عنوان پوشش استفاده کرده اند. پوششی که اتفاقِ تلخِ چندوقت پیشِ زندان (خودکشیِ یکی از زندانیان به خاطر وضعِ ناگوار و نامطلوبش) را ماست‌مالی کند. که البته پُربی‌راه هم نیست. و مسئولانِ زندان از این موقعیت برای پوشش و فراموشیِ آن واقعه، به شکلی غیرمستقیم استفاده می‌کنند.

پس در یک سو ما سفیدنماهای فرصت‌طلب را داریم و از سویی دیگر سیاه‌نماهای فرصت‌طلب را. هر دو فرصت‌طلب هستند و هر دو از اخلاقیات به دور. که البته در فیلم، سیاه‌نماها تا حدی به حقیقت نزدیک‌تر و حرف‌هایشان تامل‌برانگیزتر است.

البته درگیری‌های فیلم به این سادگی‌ها هم نیست. و عناصر مختلف دیگری هم در این جدالِ مجازی_حقیقی دست دارند. از جمله گاف‌ها و شک و شبهه‌هایی که در عمل قهرمانانه‌ی رحیم وجود دارد یا به وجود می‌آید. و البته یک سری رفتارهای "ناشایستِ" او؛ که از سر استیصال و نگون‌بختیِ وی رخ می‌دهند.

با توجه به موارد مذکور، می توانیم بگوییم سینمای فرهادی نه تنها اجتماعی‌تر شده است، بلکه «سیاسی‌تر» نیز، شده است. او دیگر مثل سابق به اشارات و نوک و نیش‌های غیرمستقیم بسنده نمی‌کند. و مستقیماً به حکومت و دولت و ریشوها و یقه‌بسته‌ها اشاره کرده و می‌تازد. و انگار فرهادی حس کرده است برای نشان دادنِ دغدغه‌هایش، باید اندکی لبه‌ی پرده را کنار بزند و عریان‌تر بازی کند. هر چند این کار را بسیار رندانه و زیرکانه انجام می‌دهد. به شکلی که مخاطب شاید در بعضی صحنه‌ها نتواند بفهمد آخر حق با چه کسی است؟ و مقصر کیست؟ فرد یا جامعه؟ حکومت یا مردم؟ و فرهادی این علامت سوال را در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند. و مفاهیمی مثل قانون و بوروکراسی و ترحّم و راست و دروغ‌گویی و اخلاقیات و استیصال و غیره را نیز به چالش می‌کشد.


صحبتی دربارۀ مباحث سینمایی

اول این که "شیرازِ" چندانی در فیلم نمی‌بینیم. مشخص است که فرهادی می‌خواسته فیلم را در یک فضای غیرکلان‌شهری و محلی روایت کند. و در این فیلم به بخش متفاوتی از جامعه بپردازد. اما بحث این است که دقیقا همین لوکیشن‌های کم‌ترتوسعه‌یافته و غیرشهری را در حاشیه‌های تهران، یا اصفهان یا بعضی از استان‌های دیگر نیز می‌توان یافت.

البته در سکانس اول می‌بینیم که شوهرخواهرِ رحیم در مقبره خشایارشاه در حالِ کار کردن است و رحیم می‌رود پیشش و دوربینِ فرهادی هم به نیابت از دوربینِ کیارستمی و پناهی، یک نمای طولانی از پله‌نوردی‌های بازیگر ضبط می‌کند. شاید هم فرهادی می‌خواسته است پیوندی میانِ صورتِ اسطوره‌ای شیراز با قهرمانِ فیلمش ایجاد کند و برای این پیوند است که شیراز را برگزیده و آن نمای بلندِ اول فیلم را می‌گیرد.

و البته لهجۀ شیرازی هم در فیلم هست. و بازیگران بعضی‌هاشان آن را خوب خوب ادا می‌کنند و با تسلطِ نسبتا کاملی با آن حرف می‌زدند؛ و بعضی‌هاشان هم تهرانی را ریخته اند در شیرازی و یک قیمه‌ی بدمزه تحویلمان می‌دهند. مثلا فرشته صدرعرفایی لهجۀ شیرازی را به خوبی ادا نمی‌کند. او در واقع غالبا تهرانی یا بدون لهجه حرف می‌زند تا شیرازی. تازه این را من به عنوان یک فرد غیرشیرازی تشخیص دادم و فهمیدم که بعضی از بازیگران لهجه را نتوانسته‌ اند در بیاورند. و تصنعی حرف می‌زنند. گمانم خودِ شیرازی‌ها به هنگام دیدنِ فیلم اعصابشان بیشتر خط خطی شود! همان‌گونه که من به عنوان یک اصفهانی وقتی می‌بینم بازیگری دارد یزدیِ دست‌وپاشکسته را به جای اصفهانی تحویل مخاطب می‌دهد، می‌خواهم زمین را گاز بگیرم! (رجوع شود به پانته‌آ بهرام، بی‌خود و بی‌جهت، عبدالرضا کاهانی، 1390)

از این‌ها گذشته، یکی از مسائلی که شاید فیلم را از نفس بیندازد، همان است که قبل‌تر هم اشاره کردم. که واقعه‌ی اصلیِ فیلم در اواسط کار اتفاق می‌افتد و تا می‌آید به پسامدهای این واقعه پرداخته شود، اندکی زمان می‌برد و شاید مخاطب را خسته کند.

در بابِ خود بازیگران نیز باید بگویم که نقش رحیم برای امیر جدیدی احتمالا یکی از چالشی‌ترین نقش‌های کارنامه‌اش باشد (در کنار نقشش در «روز صفر» که البته هنوز نیامده و ندیدمش). و انصافا هم جدیدی خوب از پسش برآمده. و در آن جان می‌کَنَد. و تقلا می‌کند. و لهجه را هم قابل قبول ارائه کرده است. و قیافه‌ی محجوب و آن لبخندِ ساده‌دلانه‌ای که دائما بر لب دارد، همذات‌پنداریِ مخاطب و حسِ ترحم او را برمی‌انگیزاند. و همین حُجب و سادگی‌اش است که در طولِ فیلم انسان را به شک می‌اندازد. که آیا او واقعا در گذشته چنین کارهایی کرده؟! یا این‌ها فقط بهتان‌های آنتاگونیستِ داستان (محسن تنابنده) است تا کشمکشی و جدالی ایجاد کند و مانعِ اقدامات و کارهای قهرمان شود؟ یا اینکه او تا چه حد محق است؟


حرفِ آخر

فرهادی در این فیلم روی این دوراهی‌های ذهنی و علامت سوال‌ها خیلی کار کرده است. و موفق هم می‌شود. اصلا همین که یک اثر مخاطب را به فکر فرو ببرد و ذهنِ او را مخدوش و مسدود کند یعنی موفق شده است. یعنی اثر، یک اثر چالشی بوده است. و لزوما هم لقمه را آماده و کامل در دهان مخاطب نمی‌گذارد. بلکه او را خلعِ لباس و سلاح کرده و در بدوی‌ترین شکلِ ممکن به عرصه‌ی مجادلاتِ فکری و ذهنی می‌فرستد.

از این نظر باید گفت فیلم قهرمان اصلا فیلم مناسبی برای اوقات فراغت شما نیست. فیلم‌های دیگری در سینما هستند که شاید کم‌تر ذهن شما را آزار بدهند و فسفرهای کمتری را به فنا بدهند. اما اگر می‌خواهید قهرمان را ببینید، بیخیال فراغت و سرگرمی بشوید. قهرمان عرصه‌ی ناکامی‌ها و رهاشدگی‌هاست. و حرف‌هایی از دل زندگی اجتماعی و فردی انسان می‌زند که به راستی تامل‌برانگیز و حقیقی است. خیلی از مفاهیم را نقد می‌کند و خیلی از چیزها را به شکلِ تلخی به سُخره می‌گیرد. خیلی از کارها و سیاست‌های حکومت را تحقیر می‌کند. همان بحث تظاهر و سانسور را.

مثلا در فیلم می‌بینیم که رحیم و پسرش با یک تقدیرنامه در دستشان دور شهر می‌گردند تا کاری را انجام دهند. تقدیرنامه‌ای که به رحیم "اعطا" شده است، اما سخت بی‌ارزش و بی‌خاصیت است. به جز جایی که او نهایتا با آن می‌تواند عکسی از فیلم‌های دوربین مداربسته بگیرد. با نشان دادنِ آن و مباهاتی مملو از التماس. و در اینجا به نظرم فرهادی فرجه داده است و خوش‌بینانه عمل کرده است.

چون اگر از من بپرسی، می‌گویم همین هم در جامعه اتفاق نمی‌افتد. و این‌جور اشیا و کاغذهای بی‌ارزش، جایگاهی در نزد مردم ندارند. و اعتماد متقابل و سرمایه اجتماعی بیش از این‌ها افول پیدا کرده است. و همه این‌ها در فیلم، سخت خنده‌دار است و غمگین. و فرهادی پوشالی بودن و شوآف بودنِ همه‌ی این تقدیرها و لفظ‌پردازی‌ها و دکورها را نشان می‌دهد. و اینکه صداوسیمای جمهوریِ اسلامی با آن سیاست‌های متظاهرانه و احمقانه‌اش، هیچ‌گاه نمی‌تواند بهشتی را برای این مردمان بیچاره و درجست‌وجوی تنوع و شادی به ارمغان بیاورد. و هیچ‌گاه پشت صحنه‌ی زندگی آن‌ها را نشان نمی‌دهد. و آن‌ها را مثل زباله‌ای به حال خودشان رها می‌کند. چون آن‌ها قابل مصرف هستند. و وقتی کارشان را کردند و رفتند، باید دور انداخته شوند. تا نفر بعدی یا بهتر است بگویم شئ بعدی بیاید و جایگزین شود. و در نهایت این قهرمانِ بزک‌شده‌ی دستِ حکومت، ابزار و وسیله‌ای بیش نیست. برای لاپوشانیِ کثافاتِ پشت پرده. و برای همین اگر قهرمانِ دیروز، شد دشمنِ امروز و مطرودِ فردا، هیچ جای تعجبی نیست. چون هدف، وسیله را نابود و آن را خُرد می‌کند. و قهرمان، امروزه دیگر هیچ اصالتی ندارد. قهرمانِ فیلم مفهومی کاملا تهی شده را به ذهن و عین متبادر می‌کند. و "ساختگی" بودنِ آن عیان‌تر از هر چیزی است. به هر حال گویا هنوز بعضی از ماها آن‌قدر در جنگلِ روزمرگی و نادانیِ خود فرو رفته‌ایم که نمی‌دانیم قهرمان مرده است!


مجلۀ مُرَکّب | گروه هنری
مجلۀ مُرَکّب | گروه هنری





دیگر پست‌های «مجلۀ مُرَکّب» را از دست ندهید:

https://vrgl.ir/uRLe4


https://vrgl.ir/RmJjy


https://vrgl.ir/awCSU


https://vrgl.ir/ZZZVw


اگر دوست داشتید در زمینه‌ها و موضوع‌های مختلف با مجله همکاری کنید، زیر همین پست اطلاع بدید! منتظرتون هستیم!