حال

محدود را چند؟

وقتی در حدودش دود خاکسترش بر فراز آسمان هاست.

تراوشات ذهنی‌ام کم شده است چون کمتر خودم را جای این و آن می‌گذارم و داستان زندگی بقیه را که خودم ننوشتم زندگی می‌کنم.

یا باید خودت بنویسی و زندگی اش کنی یا باید نوشته‌ی بقیه را زندگی کنی و اگر نوشته خودت را ننویسی، روزی کسی آن‌را خواهد نوشت و زندگی خواهد کرد.

واقعیتی که چندی‌است فهمیده ام و به آن پی برده‌ام جسمم است.

درست است که ذهن قدرت تخیل آینده و استفاده از خاطرات گذشته را دارد و گاهی افسار‌گسیختگی می‌کند

اما؛

جسم مجبور است که در حال باشد و نمی‌تواند در زمان دیگری سفر کند.

یعنی توانش را ندارد!

پس جسمم را می‌نگرم

به پستی بلندی های روی دستانم دقت میکنم

نَفَس را در‌می‌یابم

و میتوانم دوباره به حال برگردم

فردی می‌گفت:

Heaven is the present!

بهشت همان حال است!

مرا به فکر فرو برد!

https://t.me/neuroxe