چطور میشه؟

فکر کردم چقدر تحمل کسی که افکارش با تو همسو نیست سخت است و چطور می‌شود فقط بخاطر پول، چهره‌، قدرت یا امثال اینها با کسی زندگی کرد؟ درست است که در آغاز ممکن است سهل باشد اما در ادامه؛ چطور می‌شود با کسی که به کارما، قانون جذب، دنیا دار مکافات است، فالگیری و این دست چیزها اعتقاد یا بدتر از آن تعصب دارد، کنار آمد؟

کسی که اسیر باورهای وهم آلود و فرمول های ساده انگارنه است.

چطور می‌شود کسی را که در تمام مدت از همه چیز بد می‌گوید، به آدم ها توهین می‌کند و یا کودکان، پرندگان و دیوانگان را دوست ندارد، دوست داشت؟

چطور می‌شود لوس بازی، غر زدن، شکایت و خرده گیری های کسی را برای مدت طولانی دوام آورد؟

چطور می‌شود با کسی که شعفی در آدم بر نمی‌انگیزد ادامه داد؟

چطور می‌شود به کسی که احترام حالیش نمیشود و به یک دندگی و لجبازی و غرور بی‌جایش افتخار می‌کند، عشق ورزید؟

چطور میشود کسی را تحمل کرد که عشق را در مالکیت می‌جوید نه در آزادی بخشیدن؟

و با کسی زندگی کرد که عمق را با حرف های بزرگ اشتباه می‌گیرد

چطور می‌شود برای کسی که درک، پذیرش و بخشایندگی را نیاموخته از رنج های خود گفت؟

چطور می‌شود با کسی که در برهوت سخافت گرفتار شده گفت و گو کرد‌؟ اصلاً با کسی که شنیدن را نیاموخته چطور می‌شود حرف زد؟

چطور می‌شود برای مدت طولانی با آن ویژگی های زندگی را گذرانید؟


اینو یک سال پیش نوشتم و یادمه برای دوستم فرستادم و اون گفت این خیلی روزمره، قابل درک و عادیه و اکثریت مردم همینجوری زندگی میکنن و من نباید دراما سازی کنم، برای همین منتشرش نکردم.

اما همون موقع هم جواب دوستم رو اینطور دادم که: من کاری به اکثریت ندارم برای خودم قابل درک نیست.

می‌دونید

شاید خودمم از این ویژگی هایی که نوشتم داشته‌ باشم یا خیلی وقتا کسی که یکی دو تا از این ویژگی ها رو داره تحمل کنم

اما کسی که در کل اینجوریه و انسانیتی درش نیست که بخاطرش بشه اون چیزا رو نادیده گرفت، اینو چطور میشه تحمل کرد؟

شاید کسی لج کنه اما بتونه معذرت خواهی کنه

شاید کسی باورهای عجیب داشته باشه اما شنیدن بلد باشه

من میتونم نقص رو تحمل کنم قطعا میتونم اما پوچی مطلق رو نه.

چطور می‌شود تحمل کرد؟

تحمل نمی‌کنی.

نامبرده زندگی را گذارنید؟