عکاس و فیزیوتراپیست؛ مدرس عکاسی | علاقهمند به نگارش نقد سینمایی، برگزاری رویدادهای هنری و تولید محتوای آنلاین | کانال تلگرام: closeup_melody@ | وبسایت: photographymohseni.ir
نقد و بررسی کامل فیلم Seven (هفت) - عصبانی شو!
سلام همراهان ویرگولی؛ امیدوارم اوقات خوشی را سپری کرده باشید.
امروز، با دومین نقد و بررسی فیلمهای منتخب اردیبهشت خدمتتان هستم و قصد معرفی و نقد و بررسی کامل فیلم Se7en (هفت) را دارم.
با من همراه باشید...
معرفی فیلم:
سال انتشار: 1995
موضوع: درام / جنایی / تریلر
کارگردان: دیوید فینچر
بازیگرهای سرشناس: مورگان فریمن - برد پیت - کوین اسپیسی
مدت فیلم: 2:02
رده سنی: (17+) R
خلاصه داستان: سامرست (مورگان فریمن)، کاراگاه پلییس نیویورک، تا یک هفته دیگر بازنشست میشود. در همین حال، کاراگاه جدیدی به نام میلز (برد پیت) به اداره پلیس شهر منتقل شده و قرار است این یک هفته را با سامرست کار کند. اما با رخ دادن دو قتل عجیب و با فاصله زمانی کوتاه، کاراگاه ها متوجه میشوند با پروندهای پیچیده و یک قاتل سریالی عجیب مواجهاند؛ درنتیجه...
نقد و بررسی کامل فیلم:
به جرأت میتوان فیلم Seven را یکی از برترین فیلمهای با موضوع جنایی - درام دانست. اثری به دور از کلیشههای رایج که با داستانی فوقالعاده و عوامل فنی عالی همراه شده و قطعا ارزش دیدن دارد. در ادامه، به نقد و تحلیل جزء به جزء این فیلم میپردازیم...
**تنها در قسمتی از بخشهای پایانی این مقاله، خطر لو رفتن داستان وجود دارد.
پس اگر فیلم را ندیدید، فعلا با خیال راحت مطالعه کنید و وقتی به هشدار «خطر اسپویل» رسیدید، قسمت مربوطه را نخوانید...
فیلمنامه:
فیلمنامه Se7en، یکی از مهمترین نقاط قوتش محسوب میشود؛ زیرا در زمینههای مختلفی مانند پیچیدگی داستان، شخصیتپردازی، توجه به جزئیات و... عملکرد قابل توجهای دارد.
موضوعات و نحوه اجرای قتلها، بسیار خلاقانه، نوآورانه و غافلگیرکننده هستند. جالب است که با وجود این همه پیچیدگی در داستان و جزئیات زیاد فیلمنامه، نمیتوان حفرهای در داستان این فیلم پیدا کرد.
در داستان فیلم، شاهد همراه شدن دو کاراکتر با خلق و خویی کاملا متضاد (سامرست و میلز) هستیم. با اینوجود، شخصیتپردازی به خوبی انجام میگیرد و با اینکه پیشینه زیادی از کاراکترها در اختیار نداریم، کماکان به خوبی با آنها ارتباط برقرار میکنیم. کارگردان و نویسنده، به شکلی هوشمندانه از پس پردازش شخصیتها بر آمدهاند. مثلا به یک نشانه که باعث تشکیل تصویر ذهنی درست درباره شخصیت «کاراگاه سامرست» میشود، اشاره میکنم:
در ابتدای فیلم، میبینیم که سامرست از مامور پلیس میپرسد: «آیا بچه، صحنه قتل مادرش به دست پدرش را دیده؟» و مامور پلیس هم سوال او را بیاهمیت میداند. با همین دیالوگ ساده، نویسنده به ما میفهماند که سامرست، برخلاف جامعه اطرافش، فردی دلسوز و انسان دوست است که به رنج دیدن کودکان معصوم، اهمیت میدهد.
نکته جالب دیگری درباره شخصیت پردازی فوقالعاده این اثر، شخصیت پردازی کاراکتر قاتل (جان دو) هست؛ زیرا به لطف فضاسازی مناسب، حتی قبل از اینکه او را ببینیم، به خوبی با شخصیت و افکارش آشنا میشویم.
همچنین، فیلم سون از دیالوگ نویسی خوبی بهره میبرد و دیالوگهای غنی فراوانی به چشم میخورند. یکی از بهترین و ماندگارترین دیالوگهای فیلم برای من، این بود:
جدای از اینها، فیلمنامه ریتم خوبی دارد و دچار افت ریتم نمیشود. واقعا چند فیلم میشناسید که پس از حل شدن معمای اصلی (هویت قاتل)، نه تنها دچار افت ریتم نشود، بلکه جذابتر شده و مخاطب را با هیجانی بیشتر همراه خود کند و در انتها هم با وارد کردن ضربهای نهایی، بیننده را در شوک فرو ببرد؟
کارگردانی:
دیوید فینچر، به خوبی از پس کارگردانی Se7en برآمده و توانسته با بهکارگیری تکنیکهایی متعدد، جذابیت اثر را افزایش دهد.
او در زمینه فضاسازی و خلق میزانسن، عملکردی عالی داشته. در این مورد چند مثال میزنم:
- 1- اگر دقت کنین، متوجه میشوید که نورپردازی فیلم در همه صحنهها، حال و هوایی تاریک دارد (البته صحنه آخر برخلاف بقیه فیلم، از نورپردازی روشن بهره میبرد که در ادامه بیشتر در این مورد صحبت میکنیم). این موضوع باعث ایجاد حسی بد و سرشار از دلهره نسبت به فضای فیلم و شهر آن (نیویورک) میشود؛ کارگردان هم دقیقا همین را میخواسته و به هدف خود رسیده!
- 2-در طی فیلم، اغلب اوقات، باران میبارد (باز هم سکانس آخر از این قائده مستثنا هست) که باعث میشود حتی وسط روز و در فضای باز، نورپردازی تاریک داشته باشیم! این استفاده دائمی از باران، به خوبی حس ناآرامی در شهر و فضای داستان را منتقل میکند:
- 3- در بسیاری از صحنههای فیلم هفت، صدای آژیر به گوش میرسد. احتمالا فینچر قصد داشته با این کار، نشان دهد در شهر نیویورک -که استعارهای از کلانشهرها و زندگی مدرن هست- جرم و بیقانونی موج میزند.
- 4- طراحی صحنه و چیدمان میزانسن در نماهای خانه «جان دو» به شکلی حرفهای و پر از جزئیات صورت میگیرد. از آن دفترچههای دستنویس گرفته تا لامپهای عجیب و غریب خانه. یکی از موارد قابل توجه در خانه «جان دو»، چهار قفسهای است که در آنها اشیائی مربوط به هریک از قتلها قرار گرفتند! خودم در بار سومی که فیلم را دیدم، متوجه ماهیت این قفسهها شدم:
همچنین فینچر با استفاده از روشهایی مختلف، از افت جذابیت فیلم، جلوگیری میکند. مثلا:
- در این فیلم، بیننده به شکلی پی دی پی غافلگیر میشود؛ از غافلگیریهای کوچک (مثل نحوه انجام قتلها) گرفته تا قرار دادن یک جامپ اِسکر ناجوانمردانه! همین جامپ اسکر مشهور، باعث میشود فیلم از یکنواختی خارج شود و حس ترس و هیجان، تا انتهای فیلم، همراه بیننده باشد. البته مهمترین غافلگیری فیلم، پایانبندی آن هست که بعدا دربارهاش صحبت میکنیم.
- در Seven، فینچر به خوبی با نور بازی میکند و جذابیت بصری فیلم را افزایش میدهد. مثلا به نمایی که در آن سامرست از تاریکی به روشنایی میآید، دقت کنید:
- صحنههای اکشن هم به شکلی قابل قبول و واقعگرایانه و به دور از فیلم هندی بازی (!) اجرا شدهاند.
مورد دیگری که حتما باید به آن اشاره کنم، خلاقیت فوقالعاده در تیتراژ آغاز فیلم هست. بسیاری از صحنههای تیتراژ، در دفعات بعدی تماشای فیلم، معنی پیدا میکنند؛ مانند آن دست نوشتهها و یا فردی که در حال کندن پوست سر انگشت خودش هست. بنظرم باری دیگر تیتراژ آغاز را ببینید تا بهتر متوجه منظورم شوید.
*اگر دقت کنید، متوجه میشوید که در تیتراژ آغاز، نام کوین اسپیسی نوشته نشده! این کار برای جلوگیری از لو رفتن هویت قاتل انجام شده!
در مجموع، کارگردانی فیلم Seven، در سطح بسیار خوبی قرار دارد و نقطه قوت محسوب میشود
فیلمبرداری و تدوین:
فیلم هفت، از فیلمبرداری و تدوین بسیار خوبی برخورددار است که باعث افزایش جذابیتاش شده. جالب است بدانید داریوش خنجی، فیلمبرداری این اثر را بر عهده داشته.
در فیلم، چندین بار و به شکلی مناسب، از تکنیک دوربین روی دست استفاده شده. این کار، حسی واقعگرایانه به فیلم بخشیده و در برخی صحنه، به ایجاد دلهره و استرس، کمک میکند.
دیوید فینچر و داریوش خنجی، توانستند قاببندیهایی فنی و خلاقانه ایجاد کنند. برای این مورد، چند مثال میزنم:
1- در قسمتی از سکانس آخر، دوربین در سایه سر «جان دو» قرار میگیرد و باعث میشود هالهای از نور دور سر او شکل گیرد (یاد محمود بخیر!). این شات، بیربط با صحبتهای جان دو که خود را انتخاب شده [احتمالا از طرف خدا] میدانست، نیست!
2- در طی فیلم چندین بار، تکنیک گذر دوربین از دیوار، به کار رفته. این کار، نوعی تدوین درونی محسوب میشود و از ایجاد کاتهای متعدد جلوگیری میکند؛ تا ضمن افزایش جذابیت، حس تداوم و واقعی بودن فیلم، پررنگتر شود. مثلا در صحنههای کتابخانه و بازجویی از افراد حاضر در فاحشهخانه، شاهد استفاده فینچر از این تکنیک هستیم:
3- نمونه دیگری از قاببندیهای جالب فیلم، استفاده درست از دید آیینه هست. با این کار، از تکراری شدن تصاویر فیلم، جلوگیری میشود:
فیلم Se7en در زمینه تدوین هم بسیار قوی ظاهر شده و تدوینی خوب و روان دارد. کارگردان و تدوینگر به خوبی به حفظ تمرکز نگاه مخاطب در کاتهای صحنههای موازی، دقت کردهاند. یکی از بهترین مثالهای تدوین در این فیلم، صحنه کتابخانه هست. در این صحنه، به شکل مناسبی از انتقالهای dissolve استفاده شده و تدوین موازی بسیار جالبی صورت گرفته.
بازیگری:
بدون شک، بازیگری فیلم seven، یکی از مهمترین نقاط قوتاش هست.
هر سه بازیگر اصلی به شکلی خارقالعاده ایفای نقش کردند و کاملا در نقش خود، فرو رفته بودند. آنها تسلط کاملی روی میمیک چهره، تُن صدا و جزئیات ذهنی کاراکتر خود داشتند که همین امر باعث باورپذیر شدن بازیها شده است:
مورگان فریمن با صدایی گرم و نگاههایی عمیق، برد پیت با نمایش خشم و ناآرامی درونی و کوین اسپیسی با نشان دادن آرامشی ترسناک، خوش میدرخشند.
اما درنهایت، کاراکتر «جان دو» با بازی کوین اسپیسی، بهتر و ماندگارتر از سایر شخصیتهای فیلم شده؛ زیرا علاوه بر بازی کمنظیرش، فیلمنامه نیز کمک بسیاری به خوب از آب درآمدن این کاراکتر کرده. البته بهنظرم برد پیت، کار سختتری برای ایفای نقش «دیوید میلز» داشته و بهتر از دو نفر دیگر، بازی کرده.
بازی بازیگرهای فرعی هم مشکل چندانی ندارد و حتی برخی از آنها توانستهاند به شکلی عالی از پس نقش خود بر بیایند. مانند گوئینیت پالترو در نقش تریسی و بازیگر نقش مرد فاحشهخانه:
موسیقی متن:
موسیقی متن فیلم هم در سطحی «قابل قبول» قرار دارد و در برخی لحظات، به شکلی مناسب، بر دلهره آور بودن فیلم میافزاید و کشش بیشتری در داستان ایجاد میکند. در صحنه خانه جان دو و تعقیب و گریز قبل از آن، موسیقی به خوبی بر فضا حاکم هست.
در صحنهی کتابخانه هم نمونه بسیار خوبی از تبدیل آمبیانس (صدای محیط) به موسیقی متن را داریم. در این لحظات، موسیقی به خوبی بر فضای فیلم و ریتم بیرونی تدوین آن مینشیند. صحنه کتابخانه، از لحاظ فنی حرفهای بسیاری برای گفتن دارد و میتوان از آن در کلاسهای آموزش کارگردانی و تدوین استفاده کرد!
البته موسیقی متن Seven، با عالی بودن فاصله دارد و میتوانست بهتر باشد.
**توجه: در ادامه، انتهای داستان فیلم، اسپویل میشود. پس اگر فیلم را ندیدید، این قسمت را نخوانید و مستقیما به قسمت بعدی (جمع بندی) بروید:
.
.
.
تحلیل سکانس پایانی (حاوی اسپویل):
مگر میشود از Se7en صحبت کرد اما چیزی درباره پایانبندی «بینظیر» آن نگفت؟! وقتی از واژه «بینظیر» استفاده میکنم، کاملا متوجه بار معنایی سنگین آن هستم، وگرنه از واژه «کمنظیر» استفاده میکردم :)
البته وقتی کامنتهای این فیلم را میخواندم، متوجه شدم خیلی از افراد، به دلیل اینکه داستان را اشتباه فهمیده بودند، از پایانبندی خوششان نیامده. پس لازم میدانم پایان داستان را توضیح بدهم:
وقتی کاراگاهها خانه جان دو را پیدا میکنند، او نقشهاش را تغییر میدهد و تصمیم میگیرد برای دو قتل آخر (یعنی حسادت و خشم) برنامه دیگری بریزد. جان دو متوجه شده بود که نسبت به زندگی و خانواده دیوید میلز، حسادت میکند. به همین دلیل همسر باردار میلز را -که بیگناه هست- به قتل میرساند (شاید باورتان نشود، اما حدود نصف کاربرهایی که کامنتهایشان را میخواندم، فکر میکردند همسر میلز گناهکار بوده که به قتل رسیده!!). پس به این شکل جان دو، به دلیل اینکه به گناه حسادت آلوده شده، خودش را مستحق مرگ میداند و تصمیم میگیرد مقتول مربوط به گناه حسادت، خودش باشد!
همچنین او از قبل با شخصیت خشمگین دیوید میلز آشنا شده بود (هنگامی که به عنوان خبرنگار از او عکس میگرفت) پس تصمیم گرفت قربانی گناه خشم، دیوید میلز باشد. پس این نقشه را کشید که کاراگاهها را به بیابان ببرد و در آنجا به قتل همسر باردار میلز، اعتراف کند تا او خشمگین شود. در نهایت هم بر اثر تحریکات جان دو، میلز عصبانی میشود و او را به قتل میرساند. البته خود میلز با وجود گناهکار بودنش، به قتل نمیرسد، بلکه به شکلی دیگر مجازات میشود (به احتمال زیاد به جرم قتل عمد، حکم حبس سنگین میگیرد و زندگیاش نابود میگردد) و در نهایت، جان دو برنده ماجرا هست!
خب حالا که درباره پایانبندی فیلم رفع ابهام کردیم، به سراغ بررسیاش میرویم:
در سکانس آخر، برخلاف بقیه صحنههای فیلم، نورپردازی طبیعی و روشن خورشید را داریم. این کار باعث ایجاد پارادوکسی جالب شده، زیرا روشنترین سکانس فیلم(از لحاظ نورپردازی)، تاریکترین سکانساش از لحاظ داستانی هست!
بازیها هم در سکانس آخر، به اوج خود میرسند و شاهد عملکرد فوق العاده برد پیت، پس از شنیدن خبر مرگ همسرش هستیم. آن گریهها و «OH God! OH God» و «Just tell me she's all right» گفتنهایش، واقعا تاثیرگذار هستند و به راحتی، فراموش نمیشوند.
البته ترجیح میدادم در آخر داستان، مورگان فریمن، حداقل سعی میکرد به شکل فیزیکی جلوی برد پیت را بگیرد؛ نه اینکه در اون شرایط بخواهد با صحبت کردن او را منصرف کند! اما باز هم چیزی از «بینظیر» بودن پایانبندی فیلم، کم نمیشود؛ چون شاید اصلا در اون لحظه، فکر سامرست درست کار نمیکرده و تصمیم درستی نگرفته :)
از اینجا به بعد، داستان فیلم اسپویل نمیشود. اگر فیلم را ندیدهاید، با خیال راحت مطالعه کنید...
جمعبندی:
اگر فیلم Se7en بهترین فیلم جنایی تاریخ نباشد، قطعا یکی از بهترینهای این موضوع هست. فیلمنامه خلاقانه و غیرکلیشهای، کارگردانی و بازیگری عالی و فیلمبرداری و تدوین حرفهای، این اثر را به فیلمی دیدنی و شایسته تقدیر، تبدیل میکند.
نقاط قوت:
- داستانی با ایدههای نو، غیرتکراری و غافلگیرکننده
- کارگردانی و فضاسازی فوقالعاده
- فیلمبرداری و تدوین فنی و سطح بالا
- بازیگری شاهکار
- پایانبندی «بینظیر»
نقاط ضعف:
- موسیقی متن میتوانست بهتر عمل کند
- در سکانس آخر، مورگان فریمن، بیش از حد منفعل بود!
امتیاز نهایی من به فیلم هفت: 9/3 از 10
پس تماشای این فیلم را حتما پیشنهاد میکنم. اگر تا به حال این اثر دیوید فینچر را ندیدهاید، بیش از این وقت را تلف نکنید و هرچه زودتر، تماشایش کنید.
حالا جا دارد یادی کنیم از استاد متاکریتیک که به این فیلم نمره 60% داده و همچنین آکادمی اسکار و گلدن گلوب و بَفتا، که هیچ جایزهای به se7en بهیادماندنی، ندادند :/
راستی نظر شما درباره متاکریتیک و رفقاش چیه؟؟ چه قدر به این جوایز اهمیت میدین؟
این نوشته در وبسایت سینمایی مووی مگ هم منتشر شد: صفحه مقاله در مووی مگ
ممنون که در این نقد و بررسی همراهم بودید و وقت گذاشتید. هنوز هم حرفهایی برای گفتن درباره این فیلم باقی مانده، اما برای طولانی نشدن بیش از حد، مجبور به حذف حدود نصف صفحه از چرک نویس اولیه این مقاله شدم!
امیدوارم نوشتهام برای شما، مفید واقع شود
راستی شما چه نظری درباره این فیلم و نقد بنده دارید؟ چه قسمتی از آن را بیشتر دوست داشتید؟ اگر فیلم را ندیدید، آیا حالا قصد تماشایش را دارید؟
خیلی ممنون میشوم نظرتان را در این باره بدانم :)
راستی اگر هر انتقاد یا پیشنهادی نسبت به این نوشته و سبک نقدهایم دارید، حتما بیان کنید. از آنجایی که در ابتدای راه نقد فیلم هستم، به راهنمایی شما عزیزان نیاز دارم...
پ.ن: اخیرا با کاربران جدیدی آشنا شدم که مطالب سینمایی بسیار خوبی تولید میکنند و به اشتراک میگذارند. اما متاسفانه و از آنجایی که صفحه اصلی ویرگول کاراییاش را از دست داده، آن طور که باید مطالبشان دیده نمیشوند. خواستم از همینجا صفحه خانم ثقافی و آقای اسدی را معرفی کنم؛ شاید نوشتههایشان بیشتر دیده شود. درصورتی که به فیلم و سینما علاقهمند هستید، خواندن مطالب جالب این دوستان، خالی از لطف نیست.
-شاد و سربلند باشید-
اگر به سینما علاقه دارید، احتمالا از خواندن این مطالب سینمایی هم، لذت میبرید:
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا تمدن غرب به مری پاپینز نیاز دارد؟-نقد فیلم مری پاپینز
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد و بررسی فیلم لئون حرفهای
مطلبی دیگر از این انتشارات
کوبریک، راههای افتخار و روح زندهی نژادپرستی