elmariachiii_bts·۳ سال پیشبولگاری و خون 97 (دنیا مثل چرخ وفلک همیشه برمیگرده جایی که بود2)کوک گفت: اومدم خواهش کنم که به دخترتون سر بزنید.اقای لی روی مبل جابه جا شد و کمی از نسکافه اش را نوشید و آن را به کناری گذاشت و گفت: شرم آو…