ویرگول
ورودثبت نام

داستان خيلي كوتاه

شروع نوشتن
پست‌ها: ۲.نویسندگان: ۱
جدیدترین‌ها
minafrjدردرونگرا ها·
۶ سال پیش

عشقاى اتوبوسى

توي اتوبوس نشسته بود رو به روش ، توي مردونه، معلوم بودداره بهش مسيج ميده، چند ثانيه يه يه بار سرشونو از گوشيشون بلند ميكردن به هم لبخند ميز…
عشقاى اتوبوسى
داستانخواندن ۲ دقیقه
۳۶
۱۳