سید خانوم·۱ سال پیشکنار تو درگیر آرامشمپاهایم را توی شکمم جمع کرده بودم و روی مبل خردلی گوشهی سالن، همانطور به عکسش خیره شده بودم. صدای هلابیکم زوار از تلویزیون به گوشممیرسید…