maxدرداستان های حسی·۲ سال پیشعاشق آجرتمام تکه های وجودم ریخته بر روی زمین و پخش شده زیر کلی خاک و پاره آجر هایی که به سمتم پرتاب شده بودندتکه تکه شدمآجرهای بزرگی را در آغوش گرف…