سید خانوم·۲ سال پیشقسمت ۲۳ خاطرات تبلیغقسمت 23 خاطرات تبلیغوقتی رسیدم دیدم ننه نشسته و دارد قران میخواند. سلام کردم و کنارش نشستم. تا مرا دید گفت:《 مبارک باشه قیزیم》 خندیدم و…