hoseenدردستنویس ها·۳ ماه پیشدو و نیم سانت وحشتبابا و مامان و داداشم رفته بودند خانه ی خاله فهمیه. مامان زنگ زده بود و گفته بود:» تو رودربایستی خاله فهیمه امشب اینجا میخوابیم. برای خودت…