سید محمدعلی میری·۲ سال پیشصفحه سه:در یک قدمی مرگقسمت قبل در خانه نشسته بودم و به این فکر می کردم که چگونه می توانم بدون سر و صدا این ماجرا را به گوش همه برسانم.البته خانه خودم که نیست، هی…
سید محمدعلی میری·۲ سال پیشصفحه دو: کوه!صفحه اولاتوبوس بعد از دقایقی به راه افتاد...خیلی خسته بودماتوبوس آرام آرام تکان می خورد و من به خواب رفتم- پاشو، رسیدیمصدای امیرعلی بود. چن…