علیرضا جوکار·۴ سال پیشخودنوشته ( قسمت آخر )ساحل بود و شب .صدای مرغ دریایی بود که از بالای دریا شنیده میشد .مَد شده بود .آب دریا که به پام میخورد ، آرامشی عجیب و تداعی میکرد واسم .بوی…
علیرضا جوکار·۴ سال پیشخودنوشته ( قسمت 3 )شب بود و سوار تاکسی بودم .نور چراغ خیابون از رو سرم پشت سر هم رد میشدن و تو سایه های خودشون گم .هوا بوی عجیبی میداد ، یه چیزی بین شب بو و م…
saeed76ramezani98·۵ سال پیشواسیلی و آناآنا بالای پل کنار واسیلی ایستاده بود و نگاهش متوجه پایین پل بود...محلی ها یک بار هم که شده راست میگفتند...آب رودخانه در اکتبر از باقی سال ب…
علیرضا فریدونی - AliReza Fereydouni·۶ سال پیشمیتوانم بهتر باشم! میخواهم ممتاز باشم! :)سلام این متن دوم (البته بخوام راستش رو بگم متنِ اوّل! :)) چون متن قبلی دویست و خوردهای کلمه بیشتر نبود ؛) ) من برای چالش هزار کلمه هست. :)