مبینا حاج سعید·۱ سال پیشرمان بدلکاران «ریسمان سیاه و سفید» به قلم مبینا حاج سعیدرو به روی ویلیام ایستاد و با لبخند متمسخر اما بیحسی گفت: - جالبه! بیشتر از اینها روت حساب باز کرده بودم. آهی کشید و لبش را به طرح لبخندی…
مبینا حاج سعید·۳ سال پیشدیالوگهای کوتاه رمان بدلکاران به قلم مبینا حاج سعیددختر بدلکاری که برای نجات برادرش از فرقهی انتقام یا همان ریسمان سیاه- سفید، جانش را در دست میگیرد؛ بیخبر از...