🖤😈#@sarzaminedastan@#😈🖤·۶ ماه پیشکلبه ارواح ۲( فصل ۲)(فصل آخر)۶۶۶دیدم که جسد دوستم و دوستش روی تختی پر از خون افتاده . ترسیدم و زود فرار کردم . وقتی سوار ماشین شدم کلبه ترکید . در همان موقع دوستم با من…
Nazanin·۶ ماه پیشداستان تخیلی (سرزمینی زیر دریا) قسمت دومکمی گذشت وسط راه ناگهان ماشین خاموش شد بوی بنزین میومد و وضعیت یه خورده مشکوک بود بابا گفت پیاده شید و یکم از ماشین فاصله بگیرید ما هم طبق…