سجاد حاجیان·۲ سال پیشبازگشت (قسمت دوم)| داستانروز بعد بود و مشغول به کار که به خودش آمد و دید یکی از اربابها با صورت گرد و برافروختهاش درحالیکه چشمهای آبیش دارد از حدقه بیرون میزند…