مصطفی ابوالمعصومی·۵ ماه پیشنوشتهي ششم: تجربهي وجهِ جدیدی از شک و شروعِ یک مرحلهي جدید در زندگیمدر خانهی عماد با خانمی به نام ریحانه امامی آشنا شدم. آدمی که قسمتی از آرزوهایی که نزیسته بودم رو زیسته بود. چون میدونم که خودش راحت نیس…
مصطفی ابوالمعصومی·۵ ماه پیشمتن پنجم: گریزی به آنچکه تا روز آخر در کافه بازار دنبال کردمقرار بود که در این نوشته به نقل داستانهام با گروههای کاری خدمات رفاهی و حراستی بپردازم. اما خب بعدش فکر کردم با وقفهای که ایجاد میشه احت…
مصطفی ابوالمعصومی·۶ ماه پیشقسمت چهار- تجربهی مجدد تهی شدن و پیدا کردن یک راه فرارحسِ تهی شدن رو برای بار دوم داشتم تجربه میکردم. مقصدی که برای شرکت در ذهنم تصور کرده بودم، قسمتِ عمدهی انگیزهی حرکت و تلاشم در کافه بازا…