تبلور مهر·۷ ماه پیش«اِما در خلسهی مادامالعمر»🖋#نقدکرمان «مادام بوواری» به قلم «گوستاو فلوبر» را به زور قورت دادم. احساس میکنم زیادی تعریفش را کرده بودند. من یکی هم زیادی جدیاش گرفته…
تبلور مهر·۱۰ ماه پیش«عطر زعتر»چانههای خمیر را گرد کرد. یکی یکی کنار هم گذاشت. چانهی آخر را که گرفت، رو به حبیب کرد.- حبیب کاش «زعتر» داشتیم.- ما کنجد هم نداریم، تو زعت…
تبلور مهر·۲ سال پیشهممسیر▫️هر دو هممسیر بودند. مسیرشان از شمال شرق به جنوب غرب بود. پایینتر که آمدند، دکمهی بخار را فشار دادم که بروند. خیلی وقت است حضورشان مایه…