mehrofehr·۵ سال پیشهشت ضلعی حرم را زیر نظر داشت.#هشت_ضلعی#قسمت آخررد پاهایشان نقاط سیاهی را در دل سفید برف بر جا می گذاشت. مصطفی گفت:صحن خلوت بود و همه جا ساکت. سرم را روی میزم گذاشتم تا…
mehrofehr·۵ سال پیشهشت ضلعی حرم را زیر نظر داشت.#هشت_ضلعی#قسمت_دومسگ، صدای خادم را شنید. از جایش بلند شد. تکانی به خود داد تا برف ها از روی بدنش بریزد. خادم یک لحظه ترسید. بلند شد. به سگ…
mehrofehr·۵ سال پیشهشت ضلعی حرم را زیر نظر داشت.#هشت_ضلعی#قسمت_اول?️ همه جا خلوت و ساکت بود. هشت ضلعی از شدت سرما به زحمت چشم هایش را باز نگه داشته بود. دانه های برف پایین آمدند و کنار او…